چندین ساله دارم به امید روزای بهتر زندگی میکنم ولی تو زندگیم تحولی که دلم میخواد اون شادی از ته دل پیش نمیاد ۱۰ ساله همین وضعیتم هی صداش میزنم خدارو ازش کمک میخوام
بارها و بارها با همه وجودم بهش التماس کردم
منکر نمیشم خیلی جاها دستمو گرفته که توقعشو نداشتم خیلی جاها هوامو داشته خیلی نعمتا داده ولی دلم اونی رو میخواد که خودش میدونه...
میدونه مضطر شدم و سخته برام صبر کنم میدونه تو شرایطیم بهش گفتم ابرومو بخر جلو دوست و دشمن ابرومو بخر دشمن شادم نکن خوار و خفیفم نکن به عزتت قسم...
انقد که صداش زدم و این حالای بدم تکرار شده خسته و بی حس شدم
یه جایی ادم دیگه بی حس میشه فقط ادامه میده من الان اونطور شدم
کاش یه نشونه بهم بده ...