2752
2734

بچم کلا چیزی براش کم نمیزارم 

اما لوسشم نکردیم ک بگیم تا چیزی بخواد بش دادم ک اینجوری شده باشه

۴ سالشه دختره 

اصلا فعل های : نکن ، نداریم ، نیست ، نه ، براش معنا نداره 

بازبون خوش و مهربونی هرکاررررر کردیم با تشویق و جایزه و چمیدونم فرشته مهربون جایزه اورده و هر راه روانشناسانه ای ک فک کنید جواب نگرفتم 

دکتر بردم میگه بیش فعال و اوتیسم نیست ،پس دردش چیه 

مثلا کاغذ خیس میکنه ریز میکنه کل فرشها و خونه و دیوارا رو به گند میکشه 

۱۰ بار از هر راهی ازش خواستیم نکنه بخدا کادو و جایزده دادیم ک نکنه و اگه نکنه چیزای دلخواهشو بدیم اثر نداشت

ازونطرف اون یکی  بچم دلش نقاشی میخواد ما جرات نداریم یه ذره کاغذ بیاریم بیرون دقیقا کل زندگیمونو این ۴ ساله هه به گند میکشه 

پدرش وقتی دید هیچ راهی اثر نداره به پلیس محله گفت بیاد بش بگه ، اونم اومد گفت کار زشتیه نکن و فلان ، قبول کرد اما فردا شبش تمام دفتر خواهرشو اورد همون کارو باش کرد و ما دو نفری کل خونه رو یه روز کامل نشستیم تمیز کردیم ، باباش عصبانی شد با دسته کفگیر چوبی محکم زد رو پشتش یدونه 

گفت باشه باشه قووووول دیگه اینکار رو نمیکنم 

۱۸ ساعت !!! بعدش مجدد دفتر مشق خواهرشو اینکار کرد و کل خونه به گند کشیده شد 

معمولا وقتی خوابیم یا حمومم یا حیاطو میشورم و نیستم سریعععع اینکارو میکنه 

منم متاسفانه امشب پریودبودم خسته بودمم فردام مهمان داریم 

اومدم دراز بکشم اتاق خواب 

یهو با لبخند اومده میگه ببین چیکار کردم : وای خدای من تمام خونه با کاغذ خیس ک رو شیشه ها مبلها درو دیوار و فرش تلویزیون چسبیده بود و لک شد 

گرفتم محکم چنتا زدم پشتش و دستش 

گفتم خو چرا اینطور میکنی 

میشینه گریههههه که کاش بمیری و فلان 

بخدا نمیفهمم چرا کاری ک میدونه تنبیه میشه رو مجدد انجام میده یعنی از تنبیه شدن لذت میبره ؟؟؟ 

ناراحتی اعصاب گرفتم از دستش ، دکترا همه میگن سالمه حتی مشاوره بردمش 

یه آرزوی مهم دارم اگه میشه یه صلوات برام بفرستین ممنون میشم اگه براورده بشه خیلی خوشحال میشم خیلی دلم اروم میشه و امیدم برای روزهای زندگی بیشتر میشه ممنونم .

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

گلم پیامتو کامل نخوندم اما بچ ی ۴ ساله رو زدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بنظرم حق داره تحمل ادمم یه حدی داره بچه ها بعضی وقتا خیلی غیرقابل تحمل میشن

گــر قــیامت قــصه بـاشد، مـن کــجا بــینم تـو را... 💔🖤
گلم پیامتو کامل نخوندم اما بچ ی ۴ ساله رو زدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پس لطفا بخون 

یه آرزوی مهم دارم اگه میشه یه صلوات برام بفرستین ممنون میشم اگه براورده بشه خیلی خوشحال میشم خیلی دلم اروم میشه و امیدم برای روزهای زندگی بیشتر میشه ممنونم .

نه شیطون من بچه از این شیطون تر دیدم جیش میکردم سطل برنج دوبار تلویزیون سوزاندن و خیلی کارای وحشتناک دیگه.اما الان که بزرگ شدن خیلی با این...لطفا تنبیهش نکنین بدنی...باهاش قهر کنین 

اینکاروانجام بده جواب میگیری چن روز هرکاری کرد هیچ واکنشی نشون نده وقتی اومد بهت گفت نه اخم کن نه به روش بخند نه هیچی ،هیچ حالتی تو صورتت ایجادنشه وهیچ حرفی نزن یه نگاه کوتاه بهش بکن دو ثانیه ای و انگار اصلا نشنیدی وندیدی کارات که تموم شد برو اون قسمتو تمیزکن وبازم هییییچی بهش نکن حتی یه اخم کوچولو یا یه کلمه حرف چن روز بگذره قشنگ خودش میزاره کنار تضمینی

..........

نه بابا از اون کار خوشش میاد

خواهر منم همین وضعیتو با دستمال کاغذی داره


جدی پای پلیس محله رو باز کردی؟  

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا  به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری
بنظرم حق داره تحمل ادمم یه حدی داره بچه ها بعضی وقتا خیلی غیرقابل تحمل میشن

عزیزم ببین بچه ها اصلا واکنش خوبی نسبت به تنبیه بدنی نشون نمی دن و فقط بدتر میکنن. به جاش باید منطقی صحبت کنه باهاش تا خودش بفهمه کارش بده

بنظرم حق داره تحمل ادمم یه حدی داره بچه ها بعضی وقتا خیلی غیرقابل تحمل میشن

بخدا تمام طلاهامم فروختم ارزوهاشو ک نقاشی کرده براش خریدم چیزی کم نمیزارم تو اوج خستگی و کارمم براش وقت میزارم بهترین مهدهای خصوصی ، گرونترین وسایل ، لباساش و همه چیش انواع کلاسایی ک علاقه داره پولشو جور کردم فرستادم ، باباش دو شیفت میمونه ک چیزی کم و کسر نداشته باشه دکترای یزد و اهواز میبرمش پیش دکترای شهرستان خودمونم نمیبرم ک بگم کارشون بده و فلان 

اما باز اینجوری میکنه و بعد خیلیا برچسب مادر بد که بچه رو زده بم میچسبونن 

چرا کسی از دید من اوضاع رو نگاه نمیکنه 

خستم خیلی خستم بخدا 

یه آرزوی مهم دارم اگه میشه یه صلوات برام بفرستین ممنون میشم اگه براورده بشه خیلی خوشحال میشم خیلی دلم اروم میشه و امیدم برای روزهای زندگی بیشتر میشه ممنونم .
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

تکلو

مهتاااام | 9 ثانیه پیش

خانومای متاهل

ghrt_fafa | 13 ثانیه پیش
2687