مادرم سرطان ریه داره. ما توی شهر کوچیک زندگی میکنیم که بخاطر درمان مدام به مرکز استان میریم. من دوست نداشتم کسی باخبر بشه ولی الان انگار چند نفر فهمیدن. مادرشوهرم و برادرشوهرها. ديروز برادر شوهرم با پوزخند به شوهرم گفته ما خیلی وقته میدونیم مادرخانمت مریضه شتر سواری دولا نمیشه چرا قایم موشک بازی میکنین؟ من خیلی ناراحت شدم به شوهرم گفتم داداشت چرا همش توی زندگی دیگران فضولی میکنه شوهرم گفت دیگه همه فهمیدن همیشه که نمیتونیم قایم کنیم.
برام سخته آدمایی که هیچوقت باهام همدل نبودن و هیچوقت دستی ازمون نگرفتن الان در جریان ریز به ریز مشکلاتمون باشن. ولی شوهرم میگه خیلی سخت میگیری اول و آخرش همه می فهمن.
به نظرتون من اشتباه فکر میکنم؟