❤🌹خاطره زایمان من سخت اما شیرین +عکس شوهرم و دخترم ❤

۱
من و همسرم ۱ اسفند سال ۹۷ باهم ازدواج کردیم . با اینکه ازدواجمون سنتی بود اما خیلی زود بهم وابسته شدیم و عشقی شدید بینمون بوجود اومد.
تقریبا دو سال از ازدواجمون میگذشت که در تاریخ ۱۱ اسفند ۹۹ بی بی چکمون با اولین اقدام مثبت شد .
هیچ وقت زمانیکه بی بی چک زدم و آزمایش خون دادیم رو یادم نمیره ..
شوهرم به مدت دو شب شیفت بود و من صبح زود قبل از اومدنش از سرکار، بی بی زدم که منفی بود و خیلی خورد تو ذوقم.. وقتی شوهرم از سرکار اومد بهش گفتم و اونم خیلی ریلکس گفت فدای سرت تازه اقدام اولمونه، خیلی ها هستن که بعد از چندماه یا حتی چندسال به خواسته اشون میرسن و باید صبر داشته باشیم .. اما من گوشم به این حرفها بدهکار نبود . 
نمیدونم چرا دوست داشتم تو همون اقدام اول باردار بشم و خیالم راحت بشه ، شاید بخاطر این بود که خیلی عجول بودم و تحمل و طاقت انتظار کشیدن رو نداشتم

۲
اون موقع تو تاپیک کاربر (لوبیا) خیلی فعال بودم و با نا امیدی به بچه ها گفتم که بی بی چکم خیلی منفی بود و اصلا تو عمرم بی بی چک به این منفیی ندیده بودم .. اونا هم زده بودن زیر خنده و دلداریم می دادن و می گفتن تازه اول راهه و صبر داشته باش.
یادمه تو یه تاپیکی خونده بودم که ۱۱ یا ۱۲ روز بعد از اقدام اگر بی بی چک بزنیم جواب رو نشون میده .. و من بی بی اول رو ۱۰ روز بعد اقدام زده بودم و تصمیم گرفتم روز بعد هم دوباره بی بی بزنم .. حالا که دارم بهش فکر میکنم نمیدونم چرا انقدر عجله داشتم و عجول بودم .. 
دومین تایم شب کاری همسرم در هفته رسید و من صبح زود قبل اینکه اقا از سرکار تشریف بیارن بی بی رو زدم و بعد از چند دقیقه انتظار دیدم که باز هم منفیه و دیگه بیخیال شدم و بی بی رو گذاشتم بالای میز کامپیوتر تا وقتی شوهرم اومد بهش نشون بدم.

وقتی شوهرم از سرکار اومد دستشو گرفتم که ببرم بی بی چکو بهش نشون بدم که وای خدای من .. دارم درست می بینم؟؟ یه هاله خیلی کمرنگ افتاده بود .. از حس و حالم نگم براتون که چقدر ذوق کردم و پریدم هوا .. شوهرم تا اون لحظه باور نکرده بود که بی بی مثبته و همش میگفت چیزی که معلوم نیست .. و این حرفاش خیلی میخورد تو ذوقم 
اما بعد ها خودش بهم گفت که اینطوری می گفته که اگه واقعا جواب ازمایشمون منفی بوده باشه من ناراحت نشم و نخوره تو ذوقم..
نگم براتون که صبحونه نخورده تند تند منو شوهرم شال و کلاه کردیمو رفتیم ازمایشگاه برای تست بارداری ، گفتن که بعد از دو ساعت جوابش حاضر میشه .. تو این دو ساعت یه پیتزا سفارش دادیمو و ده صبح شروع کردیم به پیتزا خوردن و صحبت کردن در مورد آینده .. بالاخره دو ساعت به پایان رسید و دوباره رفتیم ازمایشگاه