2737
2739
خودم یه روز میخواستم کوکو سیب زمینی بزارم نمک نداشتیم رفتم از نمک پاشا برداشتم کلیم خوشحال بودم ک غذام درست شد ظهر غذا رو آوردم یه لقمه گذاشتم دیدم واییییی از شوری تلخ شده بیچاره همسری هیچی نگفت روش نمیشد گفتم انگاری یکم شوره گفت نه خوبه خودم نخوردم بیچاره ب ضرب ماست و آب خورد..خوبه نمک نداشتیما..خخخ
خدایا فقط تورو دارم...کمکم کن لطفا......بزار تموم بشه این کابوس...
منم ی بار کیک درست میکردم دبه نمک کنارم بوددد چقدر هم ریختم گفتم شیرین باشه کیکش تا اومدن شوهری همه رو نقله کردم محل رو از صحنه جرم پاکسازی کردم
خدایااااا تنها امیدم تویی امیدم رو ناامید نکن خودت معجزه ات رو نشونم بده دوس دارم من هم مامان صدا بشم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



یادم نمیاد دقیق ولی یبار چندسال پیش میخواستم املت درست کنم دیدم یجوری شده همشو ریختم اشغالی اخه تا حالا درست نکرده بودم ولی بعدا فهمیدم که درست پخته بودم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌹
2731
من اولین باری که قرمه سبزی پختم اینقد ابش ریاد بود که میشد توش شنا کرد نمیدونم چرا اونقد اب ریخته بودم توش
زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پر شکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش انرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است.
2740
من پیتزاهام بد نمیشه
شوهرمم مدام تعریفمو میکرد
یه بار پدرشوهرم گفت ما شام میام اونجا و پیتزا درست کن
نمیدونم چ مرگم شد. جو گیر شدم.
یه مقدار قارچ رو نگه داشتم.خام ریختم رو پیتزا. چشمتوون روز بد نبینه. شل شدن و اب انداختنش ی طرف. بوی بدش ی طرف
ابروم رفت.
خدایا چگونه تو را بخوانم و حال آنکه من منم ،و چگونه امیدم را از تو قطع کنم‏ و حال آنکه تو تویى،خدایا!آنگاه که از تو نخواهم که به من عطا کنى پس کیست که از او درخواست عطا کنم؟ خدایا!آنگاه که تو را نخوانم تا مرا اجابت کنى،پس کیست که او را بخوانم تا اجابتم کند؟،خدایا!آنگاه که به‏ سوى تو زارى نکنم تا به من مهرآورى،پس کیست که به جانب او زارى کنم تا به من مهر آورد،خدایا!چنان‏که دریا را براى موسى(درود خدا بر او)شکافتى و نجاتش دادى،از تو درخواست مى‏کنم بر محمّد و خاندانش درود فرستى و از آنچه در آن‏ گرفتارم مرا رهایى بخشى،و بر من گشایش دهى گشایشى فورى نه دیر،به فضل و مهربانى‏ات،اى مهربان‏ترین مهربانان.
اوایل عروسیمون پدرشوهر مادرشوهرمو دعوت کردم گفتم میخوام سبزی پلو با ماهی بزارم سر اخر که اوردم دیدم یه جوریه بعد نگاه کردم دیدم سبزی یادم رفته بزنم به پلو رو اپن بود
چه زجریه یک درد یک مدت طولانی پشت سر هم تکرار بشه... کاش هیچ کس انتظار نمیکشید...کاش می شد خدا بغلمو با دستاش پر میکرد.
من یبار خورش لوبیا سبز درست کردم همسرم ک اومد گفت به به چه بویی کلی ذوق کردم شرع کردم ب تعریف ک ببین چی پختمو...هم زمان سفره رو میچیدم همسرمم منتظر سر سفره نشسته بود همه چیزو گذاشتمو هی از خودمو دستپختم تعریف میکردم همسری هم تایید میکرد شادو شنگول خورشو ریختم تو ظرف از آشپزخونه ک زدم بیرون با خورش پخش زمین شدم ب شعاع سه متر تمام خونه و فرش و خورش بود بعد چند دقیقه ک هر دوتامون از هنگی درومدیم شوهرم خیلی نامحسوس لباساشو پوشید رفت سرکار و من تاشب میسابیدم
زندگی پانتومیم است...حرف دلت را به زبان بیاوری باخته ای👆👇👉👈
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز