خودم یه روز میخواستم کوکو سیب زمینی بزارم نمک نداشتیم رفتم از نمک پاشا برداشتم کلیم خوشحال بودم ک غذام درست شد ظهر غذا رو آوردم یه لقمه گذاشتم دیدم واییییی از شوری تلخ شده بیچاره همسری هیچی نگفت روش نمیشد گفتم انگاری یکم شوره گفت نه خوبه خودم نخوردم بیچاره ب ضرب ماست و آب خورد..خوبه نمک نداشتیما..خخخ
خدایا فقط تورو دارم...کمکم کن لطفا......بزار تموم بشه این کابوس...
آررره یه استرسی گرفته بودم اصن یه وضعییی ها من کلا شوهرم خیلی ایرادگیره برای همین اوایل ازدواج برای یه نیمروی ساده هم میرفتم مامی سایت و 600 صفحه نظر رو میخوندم تا نیمروم خراب نشه... الان خیلی ماهر شدم هرکس میاد خونه مون از دست پختم تعریف میکنه و همه رو مدیون شوهر عزیزمم که با ایرادای بجا و نابه جاش من پیشرفت کردم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
وااای خدا یه بار زن داداشم تازه عروس بود با شوووید خالی قورمه سبزی پخته بود با لوبیا نیم پخت ،بخدا جلو گاو میزاشتی یبس میشد داداشمم زن ذلیل قشنگ از تو چشاش به عمق مظلومیتش پی بردم تعریفم میکرد از ترسش
من پیتزاهام خیلی خوب میشه یه بار خواهرشوهرم واسه۱۵نفر مواد گرفت من برم پیتزا درست کنم منم خمیرشو خودم درست می کنم کلی مواد اماده کردم چیدم پخت اومدیم بخوریم دیدیم داخل خمیر خامه خامه هم ابرو خودم رف جلو خانواده شوهرم هم ابرو خواهرشوهرم رفت
یکبارهم اوایل ازدواج دخترخاله وپسرخاله های شوهرم اومدن خونه مادرشوهرم.خودش خونه نبود من بذاشون دمی گوجه گذاشتم فقط نمکشو به اندازه برنجی که ابکش میکنی ومیشوری ریختم.هیچی دیگه طفلیا با به به وچه چه وبه زور آب خوردنش