بیاید راه حل بدید از خودم بدم اومده شدید حسود شدم نمیدونم شاید رفتار اطرافیان روم اثر گذاشته کلی بخوام بگم من یه نعمتی خدا بهم داد خیلی خوشحال شدم بعد یکی از فامیل های دور هی زنگ میزد و تماس و رفتار زیاد جالبی نداشت بعد الان اونم همون نعمت داره ولی من خوشحال نشدم براش یه کمم ته دلم دوس ندارم داشته باشه واقعا از خودم بدم اومده چیکار کنم رفتارم درست شه اولین باره این جوری شدم اصلا تا الان همچین حسی نداشتم خیلی چیز مزخرفیه
این حس حسادتو همه دارن. یه جاهایی برانگیخته میشه. با اینکه خوشحالی دیگران ناراحتت نمیکنه ولی بازم بخاطرش حرص میخوری.. طبیعیه چندروز بعد نسبت به داشته اون بی تفاوت میشی
اصلا من اینجوری نبودم نمیدونم رفتار اون شخص رو منم اثر گذاشته اخه باردار بودم ۳ ماه اول هی زنگ میزد ببینه بچه سالمه افتاده یا نه بعد سر جنسیت هی تماس میگرفت پیام میداد اصلا از خودم بدم اومد بابت واکنشم
شاید واقعا از ذوق زنگ میزده الان اونم بچه دار شده؟ از اینکه بچه دار شده ناراحتی؟ جنسیت بچه شما و ...
ببین اون قصد بارداری داشت بعد سال پیش بچش افتاد تو سه ماه اول هی از من سوال میکرد بچه میاری گفتم نه تا اینکه یهویی باردار شدم بعد هی زنگ میزد که تو سه ماه اول بچت چی شد اخه تو ۳ ماه اول چی میخواد بشه خدای نکرده بعد گفتن بارداره خوشحال شدم براش خلاصه من رفتم تعیین جنسیت گفتن پسره زنگ زد تبریک بگه گفت مبارکه نسل همسرت ادامه پیدا میکنه منم گفتم چه ربطی داره همسر من تک پسر نیس که این حرفت زشته خلاصه گذشت زنگ زدم تبریک بگم بهش برای بارداریش به من گفت مصمومیت غذایی داره در حالی که دو روز بعد زنگ زد گفت باردارم ۲ ماهمه منم بهم برخورد که با خودش چه فکری کرده اینجوری رفتار کرده قائم کردن داره مگه
بیخیال بایا بچه هم مگه حسودی کردن داره آخه؟بالاخره همه دیر یا زود بچه دار میشن دیگه.. حالا ماها چ گ ...
دقیقا من اصلا برام این چیزا مهم نیس رفتار اون شخص رفته رو مخم که به همه گفت بارداره من زنگ زدم تبریک بگم خوشحال شدم گفت نه مسمومیته بعد الان براش دیگه خوشحال نیستم که هیچ ته دلم یه مدلی ام از رفتار خودم ناراحتم اون که هیچ