کمکم کنین

من شونزده سالمه 

از رو بچگی  با یکی دوست شدم 

ی مغازه داشت 

رفتم تو مغازش درو بست اولش متوجه نشدم قصدش چیه 

ولی بعدش یکم مشروب اورد گفت بیا بخوریمو اینا

بقران جوگیر شدم 

راستش من به گناه مشروب خوردنو رابطه جنسیو اینا اعتقادی ندارم ولی بخاطر پدر مادرم هیچوقت انجام ندادم 

هر چیزی که اونا گفتن گفتم چشم 

چهرم و خیلی خوشگله 

پسر خیلی برام زیاده 

خیلییی 

ولی هیچوقت دس از پا خطا نکردم 

هیچوقت با پسری چشم تو چشمم نشدم 

دیشبش با بابام دعوا کرده بودم از رو ناراحتی گفتم باشه بیا بخوریم 

خوردیم من حالم یجوری شد اصلا از خود بی خود شدم 

اونم از عقب بهم تج.... کرد 

بعدش برام اسنپ گرفت دم خونه ی دوستم 

چون اونجارو بلده

منم رفتم اونجا یکم موندم بعد چند ساعت بابام اوردم خونه 

حتی اونجام حالم خوش نبود 

یجوری بودم انگار نمیفهمیدم چیکار میکنم 

الان ازون روز چند روز گذشته 

ولی حالم بده  

منیکع ی بار دیگم داشت برام چنین اتفاقی میوفتاد ولی نذاشتم 

منیکه حتی به کسی تا اون موقع دستم نزده بودم 

عذاب وجدان داره دیوونم میکنه 

من مقصرم؟ 

اون پسره ام بهش هذچی از دهنم دراومد پیام دادمو بلاک کردم 

ولی نمیخام ب خانوادم چیزی بگم چون بابام امروز صبح اومد معذرت خواهی 

خانوادم خیلی خوبن 

خیلی پشتمن

به ابجیم فقط گفتم ک اونم گفت بیخیال انگار چنین اتفاقی نیوفتاده خودتو اذیت نکن

نمیخام اون پسره عوضی راست راست بچرخه و من اینجا هر پنج دیقه گریه کنم 

چیکار باید بکنم 

توروخدا بگین

چیکار کنم خانوادم نفهمن ولی اون تقاصشو پس بده