هروقت خونه رو تمیز میکنم میشه دست گل درحالی که قبلش اصلا شتر با بارش گم میشد
غذا براشون بار میزارم آخر سر مامانم برمیگرده هرچی از دهنش درمیاد بهم میگ
آخرین بار رفته بود تجریش با آبجیم من خونه رو جارو کردم حیاط و شستم گرد گیری کردم غذا درست کردم ساعت ۹ شب ک برگشتن داشتم چایی از آشپزخونه میآوردم ی چی میگف صداشو نداشتم دوبار گفتم چی ؟ چی گفتی دفعه سوم گفتم مامان صداتو ندارم بزار بیام بعد یهو گفت گوه خوردی بمیر که صدامو نداری
باهاش جر و بحثم شد آخر سر گریمو درآورد از اون روز باهاش قهرم حرف نمیزنم باهاش