بچه ها من اصلا ادم حسودی نیستم من یه جاری دیگه دارم ک میپرستمش ولی یه جاری دارم ازش متنفرم بیزارم خیلی حرفای چرت میزنه خیلی بیخود خیلی رو زندگی من زومه مثلا برشوهرش میگه زنگ بزن ببین داداشت فلان چیزیو از کجا خریده شوهر منم همه چیزیو میگه حالا من میخاستم دماغمو عمل کنم تا فهمید رفت عمل کرد انقددددم قشنگ شده از من زودتر منم خیلی با شوهرم سر بی عرضگیش سر اینک من هر کار خواستم بکنم نذاشت تا همه زودتر افتادن جلو و انجام دادن انقد بحث کردم ...حاله خودمم خراب ک سر جاری اوقاتمو تلخ کردم ولی بخدا دست خودم نیست این بشر خیلی عجیب غریبه مثلا میگه پاچه شلوارتو بزن بالا ببینم پاهات سفیده یا موهاتو باز کن ببینم چقد شدن حالا خودش ک دماغشو عمل کرده دمودق بمن میگم انقد سخته عمل نکنیا هزاربار گفت منم ب دلم عقد شد سر شوهرم خالی کردم و گفتم من دیگه دماغمو عمل نمیکنم چون اگه عمل کنم جاری رسوام میکنه فکر میکنه از حسودی اون عمل کردم تو رو خدا راه کار بدین من نسبت ب این بشر بی تفاوت باشم