عشق اولم نوجوون بودیم رفت گفت مامانت خیلی گیره .گفت خسته شدم انقدر از دور دیدمت .رفت و من سالها گریه کردم .رفت و بعدش هزاران سختی دنیا رو کشیدم .وقتی بود خیلی مراقبم بود تو بهشت بودم اما رفت ....
بعد از ده سال پیدام کرد بهش گفتم هنوز عاشقتم گفت من لیاقتت رو ندارم گفت من با کلی در و داف پارتی رفتم مشروب و سیگار و س. ک.س عادت هایی که مدتی سرگرمی من هست تو پاکی برو .بازم منو پس زد
ازدواج کردم پسرم دو سالشه امشب دلم براش تنگ شده دلم گرفته دارم گریه میکنم الان دارم گریه میکنم یه عمره بخاطرش گریه کردم اما تو این چهار سال که ازدواج کردم بار اوله دل تنگم