2777
2789
عنوان

درد دل من داستان عاشقیم

3155 بازدید | 160 پست

تقریبا هفت ماه پیش یه روز که بشدت حوصلم داشت سر میرفت و دنبال یه سرگرمی بودم

یه پسر از روبیکا دیدم پیام داده اول اومدم بلاک کنم آخه همیشه همین کارو میکردم اما اون روز از سر سرگرم شدن جوابشو دادم

خودشو معرفی کرد بعدم من خودمو معرفی کردم فهمیدم همشهری هستیم

عکسمو که دید کلی تعریف کرد و گفت همونی هستی که می‌خوام و کلی حرفای این مدلی

اولین پسری بود که باهاش آشنا شده بودم

یه هفته اول مرتب پیام میداد و کلی حرفای عاشقانه میزد کم کم دیدم دارم بهش دل می‌بندم ،یک ماه شده بود و من عاشقش شده بودم و شده بود تنها دلخوشیم


اعلام حضور کنید بقیش هم بذارم از قبل تایپ کردم!

به امید خدا

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یه اختلافی پیش اومد از هم جدا شدیم 

دقیقا فردا شبش نصفه های شب بود که دیدم پیام داده که من نمیتونم بدون تو و برگرد 

منم از خدا خواسته برگشتم چون خودمم حال خوبی نداشتم 

بعد از اینا بهم گفت تا سه ماه دیگه می‌خوام بیام خواستگاریت منم قبول کردم گذشت این مدت اما موقع که شد گفت مشکل مالی دارم و به کار که باید انجامش بدم بعد که مشکلم رفع شد اولین کار میام خواستگاری تو

به امید خدا
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   my_00  |  1 روز پیش
توسط   nnnnop  |  9 ساعت پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز