احوال پرسی کرد حالا مامانمم همش میگفت کیه منم گفتم شوهر فلانی
خودم تو شک بودم گفت میتونی حرف بزنی گفتم اره ندونستم چی میخواد بگه من با دوستم چت کردم اینستا که شوهرم چه جنسی چه عاطفی سرده خلاصه دردودل
این احمق رفته خونده گفت من مثل برادرت شوهرتم برادرم چرا اینجوری رفتار میکنه من داشتم سکته میکردم همش میگفتم اها زدم قطع کردم گوشیو پیام دادم مادرم پیشمه نمیشه حرف بزنم