خواهرم رفته بود مغازه داشت خرید میکرد که منم دیدم وسیله میخوام رفتم مغازه؛ کلا هم جدا رفته بودیم با هم نبودیم، اصلا هم به روی هم نیاوردیم که خواهر و برادیم. حالا فروشنده داشت حساب خواهرمو میکرد، منم یهو برگشتم گفتم: آقا یعنی چی ما اینجا معطلیم حساب ما رو برس و این حرفا بعد مثلا بینمون دعوا شد فروشنده اومد ما رو جدا کنه گفت زنگ میزنم پلیس که یهو من پریدم خواهرمو بغل کردم و گفتم دختر خانم ببخشید؛ فروشنده رسما چشماش چهارتا شد.😂😂😂
☺
😐😐
تهشن به اون بدبخت نگفتید خواهر و برادرید؟؟
خدایا بدون نوبت کار اینارو برس
وات😐😂
چه لوس و مسخره🙄
حالا این داستان شوخی بود یا واقعی ؟!
البته در هر صورت تفاوتی نداره خیلی جالب بود 😅😂😂😂
اللهم الشف کل المریض
😂😂چ باحال
😂😂😂😂
فوق بی مزه 😃
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
