سلام دوستای عزیزم، خانواده همسر من یه شهر دیگه هستن، از وقتی ازدواج کردیم خونه ما پاشونو نذاشتن با اینکه خودم چندبار دعوتشونم کردم، اما از راه دور به طرقی تو زندگی ما دخالت میکنن و مشکل ساز هستن. جدیدا هم برای اینکه بتونن شوهر منو بکشونن اونجا بهش زنگ زدن گفتن برای برادرت مشکل پیش اومده تنها بیا حلش کنیم. برادرش ازش ۱۱ سال بزرگتر هست و مجرد و مشکلشم اینه که میخواد از ایران بره اما خانوادش نمیخوان! و میخوان نزارن. اینم بهتون بگم همین برادر چند ماهه پیش خانوادش نمیره چرا؟ چون میگه وقتی میرم پیششون مثل مزاحم باهام رفتار میکنن! خونه ماهم نیومده. حتی عروسیمونم نبود ولی چون زخم زبون نمیزنه با زندگی ماهم کاری نداره منم مشکلی باهاش ندارم. جالب اینجاست قبلنا هیچ جایی از شوهرم کمک نمیخواستن به حرفشم عمل نمیکردن! حالا شما کمکم کنید بگید چکار کنم بزارم شوهرم تنها بره؟ نزارم اصلا بره؟ خودمم باهاش برم؟
بزار مسائل شخصی خانوادشون و روابط خواهر برادریشون رو خودشون حل کنن
تو دخالت نکن به نظرم
نظر من اینکه تو روابط شوهر با خانواده اش نباید دخالت کرد همونطور که انتظار داریم شوهرمون تو روابط ما با خانواده مون کار نداشته باشه
شوهرتو دو دستی بچسب که اینا داستانن. به نظرم شوهرت نره.چون مشکلی نیست که بتونه حلش کنه. انتخاب پسره است.منصرف کن شوهرتو
اخه نذاری بره که صاحبش که نیستی بچه هم نیست
خودتم بری که خودت راکوچیک کردی چون گفتن تنها بره
بعدم به شوهرت بگو ببین نیازه بره خچدش دوست داره با رفتنش مشکلی حل میشه اخه ان داداشش اگه میخاست حرف گوش کنه حرف پدرومادرش راگوش میداد نه داداش کوچیکه را که حتی تو عروسیشم نیامده
زندان نبوده ؟
نه بابا استاد دانشگاهه ولی منزویه، پدر و مادرشون فوت شدن، خواهر بزرگش مشکل سازه. از روز عقد بگیر تا امروز به هر بهونه ای منو به گریه انداخته. همش به شوهرم یاد میده فلان کارو بکن فلانو نه، اولا این خیلی گوش میداد ولی دید تو زندگیش جنگه کمش کرد. مثلا میگفت به زنت بگو کارت مادرشو بگیره خرج خونش کنه!
