به به نوش جان گفتین آبگوشت یاد یه خاطره افتادم که مامانم برام تعریف کردند خالم تازه نامزد کرده بوده بعد خاله شوهرش رو دعوت می کنه بیان خودش بعد یه هفته تمام اونجا می مونه خالم هر روز یه غذای متفاوت میزاره جلوش بعد روز آخر که جمعه بوده حوصله اش نکشیده غذا درست کنه آبگوشت بار گذاشته بعد که حاضر میشه میگه بیا حاج خانم آبگوشت داریم ناهار اون به ترکی بهش میگه آبگوشت نمده گلیم سفره باشینا یعنی آبگوشت چی باشه که من بیام سر سفره و با همون یه حرفش کل زحمات یه هفته ای خالم رو به باد میده