بچه ها من تو دوران عقدم خونواده شوهرم جورین که کلا از جیک و پوکشون همه خبر دارن کلا آدمای خاله زنکین شوهرمم هر کار می خوای بکنیم میگه مامان من بلده از اون بپرس هر دفعم مامانش جلو من از جهاز دختر فلانی یا کوتاه اومدن دختر فلانی صحبت میکنه که واقعا من تحمل میکنم از اون ورم یه جاری حسود دارم که بعد ۱۰سال زندگی یادش افتاد دنبال کار باشه اونم چون من دنبال کارم انگار کلا وانمود میکنن نظر من مهم ولی نظر من باید چیزی باشه که اونا می خوان شما بودین چیکار میگردین من می خوام طلاق بگیرم🥹
نفهمیدم
والا نمی خوام توی دلت رو خالی کنم.ولی من در چنین شرایطی بودم و بعد از شش سال جدا شدم.
چون دیگه اواخر داشتم روانی میشدم
سخته باید صبرت زیاد باشه
باید یاد بگیری زندگیت تو دستت بگیری
شجاع و عقلانی رفتار کن
خیلی مسایل هم برات بی اهمیت باش
هر موضوعی یا همسرت صحبت نکن که بگه به مادرم بگو
خیلی کارها رو فقط جهت اطلاع داشتم براش تعریف کن
همش خودت تو موضعی نزار که کسی باید بهت ایده و فکر بده
منم دارم با یه بچه فقط برای بچه ننه بودن همسرم جدا میشم،ببین شاید معتاد ،ترک کنه،خیانت کار ،پشیمون بشه،ولی مرد بچه ننه هیچ وقت درست نمیشه،اونقدر آزارت میده ،که داغون میشی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
