الان که خوابه نگاش میکنم دوباره عاشقش میشم
اصلا بهش نمیاد همون آدمی باشه که اینهمه منو عذاب داده
همش فکر میکنم اگه یه روز نباشم اگه نتونم دیگه تحمل کنم و یه کاری دست خودم بدم اونوقت تازه یادش میاد چقد دوسم داشته
خودمو دارم جمع و جور میکنم واسه همیشه از زندگیش برم
ینی بعد اونهمه جنگیدن اونهمه عشق و عاشقی باید الان با دیگران پریدنشو ببینم ؟ حق من اینه؟
واقعا اگه برم پشیمون نمیشه؟ ینی دلش تنگ نمیشه؟
هنوزم با اینهمه کثافتکاری تا صدام درمیاد میشینه جلوم برام گریه میکنه
روانی منم روانی کرده دیگه واقعا نمیکشم