سلام دوستان من خیلی اسب دوست دارم از هفته پیش برنامه ریختم اخرهفته برم اسطبل یکی از دوستام چند تا از. دوستام که خیلی عموش پولداره بهم گفت جمعه بیا بریم بیرون گفتم من جمعه برنامه اسطبل گذاشتم میخام برم اسب سواری گفت عع منم عموم اسطبل داره و اسباشم خیلی نژاد دار و خوبن خلاصه من با اون نرفتم با شوهرم و خواهرم اینا رفتیم من اون روز یه عکس گرفتم با اسب استوری گذاشتم حالا امروز دیدمش با باباش و مامانش بود یهو گفت بابات چه کاره بود راستی ؟ گفتم راننده جاده چطور گفت فکر کنم خر سوار میشده چون این اسبی که تو سوارش شدی استوری گذاشتی عموی من کنار اسباشم نمیزاره یهو مامان باشم زدن زیر خنده منم به احترام اونا هیچی نگفتم بعد گفت فکر کنم چوپونی تو خونتونه که دنبال این چیزایی من خیلی ناراحت شدم هیچی نگفتم و سریع تکشون کردم بعدش خیلی پشیمون شدم که چرا هیچی نگفتم و مطمعانم هر وقت ببینتم مسخرم میکنه چون این عادتو داره