ماجراازاین قراره که خالم با ۴۳سال سن میشینه پشت من که ۲۵ سالم بدگویی میکنه که من ازچشم بقیه بیوفتم
عیدیه هفته اومدخونه مامان بزرگم ، دیدم رفتار بقیه بامن سرسنگین شده منم اهمیت ندادم باهرکی مثل خودش رفتار کردم
عید گذشت و امروز زنداییم ازم گلگی کرده که چرافلان حرفوپیش خالت زدی
یه حرفای چرتی زده بود که اصلا مسئله مهمی نبودن ، چراگفتی فرش من بده 🙄 چرا اسم منو میارن دهنت کج میشه ینی ازمن بدت میاد 🙄
وره ب خالت میگن..😆
توهم خاله زنکی خو چرا میشینید پشت بقیه حرف میزنید
حوصله داریا...
خوب باهاش قطع رابطه کن
چ ربطی ب حسادت داشت
هر دو حرف میبرید میارید دیگ
میگن خاله مادر دومه!!!!
خاله کوچیکه ی منم اینجوریه ۳۹ سالشه من ۲۲...از حسادتاش مثال برات میزنم
زنگ زده بود مخصوصا به من گفت به شوهرت نزدیک نشیاااااا(تازه ازدواج کرده بودم)))))
بعدا من زد و همون ماه حامله بودم تو نگو خودشم تو هول و ولای اقدام و آی وی اف بوده 😑یه ماه بعد من باردار شد خبرش رسید
یبارم سر جنسیت گفته بودم دکتر احتمال پسر داده(شوهرم به شدت دختر دوست) گفت آره معلومه بچت پسر میشه با یه لحن بدی
دقیقا من هرچقدر هوای دختراشو دارم این خالم خیلی خورده شیشه داره حتی بهش بی احترامیم نمیکنم ناراحتمم کنه باز هیچی نمیگم ، همش دوست داره بگه من ادم بدم پیش داییم ، پیش زنداییم ابجیم کلی حرف زده ایناام اومدن به من گفتن
