دختر دایی مامانم از، روستا اومدن این جا تفریح با شوهرش میگن یکم حالت عقب بودن داره شوهرشم هم همین طور ولی شوهرش اصلا حرف نزد بفهمم دوسال ازدواج کردن یه بچه سه ماهه دارن شوهره اصلا کار نرفته تا حالا مامان بزرگم گف طلاهات چیکار کردی گف همش فروختم گفتن وام ازدواج مونم 20 تومن فروختیم یکی برا بچش رفت شیر خشک درست کنع با ابه آب گرم کن خدا کنه بچشون زیر دستشون سالم در بیاد