ببین تاحالا هییییچ وقت مستقیم باهاش حرف نزدم دراین مورد که نمیخوام چادربپوشم و اینا....ولی خب اون منو مثل کف دستش میشناسه...گاهی مثلا میگه بریم فلان جا میگم نه نمیام فلان دوستم اونجاست معذب میشم پیشش...میگه چرا چون چادر سرته؟
خودش کاملا از حسم باخبره بااینکه من هیچ وقت به زبون نیاوردم تابحال
زیادن اما
زینبم زنگ بزنه بهم و ببینم حالش مثل قبل خوب شده و میتونه برای بچه هاش مادری کنه😭💔
آره ۱۰ ساله همین کارو میکنم...دلم نمیخواد زندگیم بخاطر پوشیدن یا نپوشیدن چادر بهم بخوره....و مجبورا میپوشم اما از درون داغونم و دائم خودخوری میکنم....امیدم فقط بخداست ک خودش راهی رو برام بازکنه شمام لطفا برام دعا کنید عزیزم
دوستم زنگ بزنه بهم بگه حامله ام😭یعنی میاد اون روز!!
یکی دیگه هم شوهرم بگه یه کار با درآمد خوب پیدا کرده.
ببین همسر منم سر اینکه دوازده سال پیش قبول کردم سر کار نرم دیونه ام کرده میگه خودت قبول کردی الان داری میزنی زیرش
هرچی هم باهاش صحبت کنم فایده نداره حرف خودشو میزنه
منم کوتاه اومدم فعلا ببینم چی میشه
آزمون استخدامی دادم ولی می دونم اگه قبول بشمم نمیذاره برم
ولی خوبی های زیادی داره که بی خیال کار بشم
به خاطر زندگیت
چاره چیه؟
دعوا بشه نه تنها به خواسته ات نمیرسی چیزای دیگه رم از دست میدی
آره دقیقا مجبورم ک کوتاه بیام چاره ای ندارم
حالا ما موقعه خواستگاری هم خودش هم چندین بار پدرش سفت و محکم گفتن ما نه با ادامه تحصیل مشکل داریم نه سرکار رفتن....تاهرجا دوست داره درس بخونه و سرکار بره
ولی بعد اینکه لیسانسم رو گرفتم دیگه نه گذاشت ادامه بدم نه سرکاربرم خیلییی راحت زد زیر همه حرفاش.....اما بازم من کوتاه اومدم
یه جاهایی دیگه آدم از کوتاه اومدن زیاد هم خسته میشه و میبره...
سالم باشم
