دیشب نیومد خونه 😪

ده بار تا الان جمع کردم بره باز میره دوراشو که میزنه تاشب پیام میده توروخدا جایی ندارم برم آی این دفعه قول میدم آی این دفعه هرچی تو بگی دو تا بچه قدو نیم قد رو کجا بزارم خب کسی هم ندارم پشتم باشه فردا بزارمشون پیشش که برم سرکار زندگی خرج داره دیگه اجاره خونه کوفت و.... همینارو نمیفهمه نمیدونم چرا ادم نمیشه بعد بهم میگه بیا بریم حرم از اونجا هم بریم پیش یه دعا نویس منو جادو کردن اینکارارو میکنم خودمم شرمنده ام از کارام بریم دعا بگیرم که ادم بشم 

اونروز تو خونه دعا پیدا کردم نگو زنه رو اورده خونه زنه هم واسه این مثلا جدا شه اونو بگیره واسش دعا گرفته بود از اون روز میبینم حتی خودشم سر جاش نشسته یهو یه زن بهش زنگ میزنه میگه شمارتو از در مغازت ورداشتم ولی بهش گفتم شاید تو بعضیا تو مقصر نباشی ولی همون که یکی رو اوردی خونه خط قرمزو رد شدی خانوادمم میگن بشین ولش کن ترسم اینه که جدا شم بچه هام اواره بشن همینجوری خونه شون میرم بچه ام ب یه چیزی دست میزنه یا یه کاری میکنه انقدر با بددهنی بهش حرف مبگن وای ب روزی که جدا شم تازه بزرگ هم نیستن باید بزارم پیش همونا برم سر کار واسه همین میخوام دومی ک دنیا اومد ببرم دوتا رو تحویل خودش بدم 

بچه اولم دوسالشه دومی هم هنوز دوماه دیگ دنیا میاد خودمم کسی رو ندارم یه ننه بابامن فقط اونام از شوهرم بدتر اونروز خونه مامانم بودم یه غذای مونده از یخچال اورد گذاشت جلو بچم گفت بخور اینم نخورد مامانم جلو اون همه ادم به بچه دوساله برگشت گفت خب برو از  ک و ن ت بخور 😒انقد عصبی شدم تو دلم گفتم اینا میخوان پشت من باشن ۱۰۰ سال نباشن اگه میتونستم یه کاری داشته باشم تو خونه چند تومنی درامد داشتم خیالم راحت بود پیش خودم نگه میداشتم ولی هیچ کاری هم نیست تو خونه بشه انجام داد 

این دفعه اخر ابروشو بردم گفتم تا جواب ایدز نیاری نمیزارم بیای خانه ازمایش داد ولی خب اون زنی که باهاش بود دعا میگیره این دفعه هم تو خونه گذاشته بود عکسشو فرستادم واسه یه دعا نویس میگفت طلسم سیاه نمدونم چیه که طرف رو بدبخت کنه شوهرم میگه این زنه چون خودش زندگیش خراب شده مخاد زندگی بقیه خراب کنه ولی یه مدت بیرون بمونه قدر زنو بچه رو میفهمه جوونای الان فکر کردن زندگی فقط ازادی و با اینو اون گشتنه اخر میفهمن زندگی واقعی همون زندگی ساده و با ارامشه نه چیز دیگه نمیدونم چه مرگشونه مردا بخدا 

حالا این چند روز بهش رو ندادم گفتم برو نیا خونه هی قسم و آیت که من ادم میشم من فلان میشم فعلا یک سال دیگه ام صبوری میکنم تا بچه ام دنیا بیاد بعد میرم خیاطی ای ارایشگری ای چیزی یاد میگیرم که اگه جداییمون حتمی شد لاقل یه هنر داشته باشم واسه کار کردم درس هم خوندما حسابداری خوندم ولی واسه اون کار باید برم جایی کار کنم اگه هنری داشته باشم یه مغازه ارایشگاهی چیزی برا خودم میزنم دست خودمه کار کردن دیگه یه روزم بچم مریض باشه نمیخواد از ۱۰۰ نفر درخواست مرخصی کنم تا اون موقع ام یکم بزرگ میشن 

حالا فعلا که نمیتونم کار کنم بچه هامم کوچیکن اگه ۷ ۸ سالشون بود که حتما جدا میشدم تا الان ولی فعلا هم نمیخوام برم خونه بابام تا بتونم تو این یکی دوسال پول پس انداز کنم برا خودم بچمم دنیا اومد میرم یه هنر ارایشگری ای خیاطی ای چیزی یاد میگیرم که کارم دست خودم باشه