سلام سه هفته پیش از کلینیک سوال پرسیدم بهم کتابی معرفی کردن ولی خب شرایط جسمیم طوری نیست برم بخرم و الان واقعا نمیتونم کتاب بخونم تو رو خدا اگر میتونید کمکم کنید سوالمو اینجا هم میزارم الان کمی توضیح میدم و بعد سوالی ک قبلا پرسیدم و مطرح میکنم
ببخشید همسرم منو خسته کرده موضوع مختص یکی دو روز نیست
یک ساله ک از مشاور کمک گرفتم رفتارای خودمو عوض کردم همسرم خیلی بهتر شد و چون خیلی زندگیمون بهتر شد تصمیم بارداری دوم رو گرفتم الان از وقتی باردارم همسرم خیلی منو ازار میده اوایل بارداری ک هنوز تهوع نداشتم اذیت نمیکرد از وقتی تهوغ و... دارم ازارم میده میگه بایذ سقط کنی و اصلا باهام حرف نمیزنه ک بفهمم چشه میگه تو گولم زدی من بچه نمیخواستم اما همسرم دو ماه رژیم گرفت تا باردار شم رژیم جتسیت الان بهش میگم پس چرا دو ماه تمام هر جی داذم خوردی هر چی گفتم انجام داذی من مجبورش،نمیکردم با میل اینکارارو میکرد الان میگه ن مجبورم کردی
نمیدونم چون تهوع و علایم بارداری دختررو ذارم این کارو میکنه یا خیر من سال پدرم هست و شرایط روحیم اصلا خوب نیست همسرم اصلا منو درک نمیکنه مجبورم تنها برای دکار رفتن و ..... برم شرایط فیزیکیمم خوب نیست و جفتم سرراهی هست ،،،، همسرم کمبود اعتماد ب نفس،و عدم نسئولیت پذیری داشت من یکسال با تمام تلاشم کمکش کردم خستم از این ادم بی معرفت اطرافیان معتقدن هم همسرم هم دخترم هم پدر همسرم بی معرفت اند ذاتا بی چشم و رو هستن من شرایطم اصلا خوب نیست هرروز قهر میکنه و حرف نمیزنه. وسایل رو نیشکنه میگه سقط کن از خودت و بچت متنفرم قبل بارداری از این حرفا نمیزد در ضمن رابطع هم در حین بارداری هر وقت خواسته ن نگفتم کما اینکه میلی ندارم ،،اما خودش ده دوازده روزی سمتم نمیاد و واقعا دلم نمیخواد دیگه براش کاری کنم اخه واقعا چطور شراطمو درک نمیکنه