به برادرشوهرم گفتم بچمو بیار بهش غذا بدم
من داشتم نماز میخوندم
اونام اومدن و رفتن سر گاز غذای بچمو برداشت و گذاشت جلوش که مثلا دارم بهش غذا میدم
منم سر گرم نماز بودم
اومدم دیدم بچم لب نزده ک هیچ
تموم گوشت های غذارو آقا تخیده
انقدرررر اعصابم خورد شد
چیکار کنم خستم کردن