زندگی من

خواهش میکنم😂✌️💚 راهنمایی دیگه خاستی درخدمتم

میگیم یه چیزی

میگم تا حالا سعی کردی تفسیر قران گوش کنی؟ 

خوب ببین الان تو دوسال زمان داری که راجبع تصمیمی که گرفتی به قطعیت برسی درسه ؟ 

خوب اگه توی این دوسال فقط روی تصمیمت پافشاری کنی و به خودت این فرصتو ندی که بیشتر راجبع کالبدی که داخل اش هستی ندونی چطوری میتونی مطمئن باشی که پشیمون نمیشی؟؟

اینکه مشاور میری دلیل به اینکه اون مشاور کارش خوب باشه نیستاا بعضی مشاورا فقط ادمو درک میکنن میان زندگی ادمو از اول گوش میکنن که هی پول جلسه بیشتر بگیرن باید از کسی کمک بگیری که اکت داشته باشه توی روانشناسی ینی بیاد با حرفاش یه سیلی بزنه تو صورتتو و روشنت کنه بعدش میتونی بگی مطمئنم 

میدونی وقتی بهت پیام میدم دلیل به این نیست که بخوام قانع ات کنم که کارت درسته یا نه  فقط چون احساس کردم  اگه من توی اون شرایط باشم دوس دارم یکی باهام رک حرف بزنه بهت پیام میدم 

ببین من وقتی بچه بودم یه بار تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم و همه چیزو فروختیم و اخرم نشد که بریم من از ۸ سالگی چون وضع خونه زندگیمون خوب نبود همیشه خدا آرزوی خارج رفتن داشتم چون فک میکردم اونجا به آرزوهام میرسم این حس اینطوری بود که من اصلن نمیتونستم جایی که هستم رو قبول کنم  این شیش ساله اخر هم جوری شده بود که من گریه میکردم میخوام برم خارج و همیشه به خودم میگفتم اگه به هدفم نرسم چی؟ اگه این همه تلاش میکنم بی فایده باشه چی میدونی بیشتر به خاطر همین حسه هیچوقت به خودم اجازه ندادم محیطی که درش هستم رو بشناسم 

چشمامو بسته بودمو فقط میگفتم خارج دوازده  سیزده تومن خرج استاد زبان کردم که بتونم برم غافل از اینکه اون استاده هم سرم کلاه گذاشت چرا چون نقطه ضعف منو فهمیده بود و هی بهم بالو پر الکی میداد تا بتونه پول بیشتر دربیاره  به جایی رسیدم که چند ترم مونده بود درسم تموم بشه و برم برا امتحان و مدرک گرفتنش که یهو فهمیدم اصلن شرایطم جوری هست که نمیتونم برم خارج اونجا دنیا رو سرم خراب شد از یه طرف کلی آرزو که فک میکردم پوچ شدن از یه طرف کلی پول خرج کرده بودم از یه طرف که حالا من چیکارکنم که به هدفم نرسیدم من چطوری اینجا زندگی کنم وقتی هیچ انگیزه ای  برای شروع ندارم میدونی خیلی سخت بود 

فک کن تو هر روز که بیدار میشی به خودت میگفتی خیره من به هدفم میرسم من میرم خارج من موفق میشم بالاخره از اینجا در میشم و امید همه وجودتو میگیره و یهو یکی میاد یه سیلی بهت میزنه و روشنت میکنه که نه نمیتونی و نشد . من یه مدت افسرده شدم باهمه بداخلاقی میکردم اما الان که پیام میدم یک سال از اون موضع میگذره 

پاشودم خودمو جمع و جور کردم به خودم گفتم ۲۳ سال از عمرم بخاطر یه هدف گذشت دیگه نمیزارم بقیه عمرم بگذره به اینجایی که هستم یه فرصت میدم تا خودشو بهم نشون بده رفتم باشگاه / میرفتم خرید/برای خودم چیزایی که دوست داشتمو شروع کردم چهل روز از خونه پیاده میرفتم حرم و میومدم /آشپزی میکردم دوباره کتاب خریدم که زبانو شروع کنم این دفعه نه برای خارج رفتن بخاطر اینکه بیکار نباشم / توی زندگی برای خودم برنامه ریزی کردم اما مهم تر از همه که منو تونست از این لجن بکشه بیرون قران بود وقتی با تفسیراش آشنا شدم همه چیو تونستم قبول کنم