بچها پارسال یکی از جاری هام پیغام فرستاده بود واسه عید ما خونشون نریم اونام نیان خونه ما
من و جاری ام مشکل نداشتی اون با مادرشوهرم مشکل داشت چون من با مادرشوهرم تو یه ساختمونیم دعواشون شامل منم شد که پیعام فرستاده بود من و شوهرم نریم برا عید
اون با مادرشوهرم اشتی کرد بعد چندماه مادرشوهرم شام همه بچه هاشو دعوت کرد که مارو هم اشتی بده اون اشتی گفته بود نه من گفتم نیان خونم ولی وقتی بچم پیدا شده باید میومدن سر میزدن سر این دوباره اشتی نشدیم
امشب شام خونه برادرشوهر بزرگم دعوتیم دوباره که اشتی کنیم من خیلی اعصابم خرابه نمیتونیم نریم چون برادرشوهرم سنش زیاده شام دعوت کرده و دلم نمیخاد اشتی کنیم یعنی خیلی حرص تو دلمه چیکار کنم😭😭