2777
2789
عنوان

امروز از دست شوهر عوضیم جلو مادرمو برادرم زدم زیر گریه

| مشاهده متن کامل بحث + 1060 بازدید | 41 پست

مادرشوهرم سفره رو انداخت ی لقمه با بغض خوردم و زدم اسنپ بگیرم هیچ ماشینی تایید نمیکرد اهاا اینو نگفتم از اینجا ک داشتیم میرفتیم شوهرم اسنپ گرفت با گوشی من چون گوشی خودش شکسته بعد ماشین اومد رفتیم جلوی در خیییلی حواس پرته همیشه وسایلشو گم میکنه قبل اینکه بشینیم تو ماشین گفتم گوشیمو بده گفت اها میخوای ک راننده بفهمه گوشی توعه

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

مادرشوهرم سفره رو انداخت ی لقمه با بغض خوردم و زدم اسنپ بگیرم هیچ ماشینی تایید نمیکرد اهاا اینو نگفت ...

هیچی دیگه هرچی زدم اسنپ هیشکی تایید نمیکرد بعد ی ساعت زنگ زد جواب ندادم در زدن برادرش رفت باز کرد اومد داخل و ن سلامی ن علیکی رفت تو آشپزخونه غذا خورد مادرشوهرمم همه چیو فهمیده بود شامشو خورد گفت شب میمونیم اینجا منم گفتم چیییی میگییی

مادرشوهرم سفره رو انداخت ی لقمه با بغض خوردم و زدم اسنپ بگیرم هیچ ماشینی تایید نمیکرد اهاا اینو نگفت ...

شوهرت خیلی بچس نادونه از تعریفایی م میکنی ماملا مشخصه ک هیچ درکی نداره و هنوز ب بلوغ فکری نرسیده

2803

گفتم چرا اینجوری میکنی تو اصلا مجبور نیستی بیای نیا من باید برم مامانشم خیلی ناراحت شد گفت ببرش خب مهمون داره چرا اینجوری میکنی اونم جواب نداد رفت نشست نیم ساعت تخمه خورد و لفتش داد بعدم منو اورد خونه و هی میگفت من حوصله اینارو ندارم دامادتون فلان بهمان گفتم بابا نیا من ی بهونه ای میارم اومد از در ک رفتیم توو دوس داشتم خفه ش کنم عوضیو ی جوری رفتار میکرد انگار ن انگار ازشون متنفره 

دیشبم اینجا موند حرف نزدیم کنار هم خوابیدیم ولی با فاصله ی زیاد صبحم با دامادمون رفتن تفریح تا غروب ک من داشتم با خاله م درد دل میکردم و گریه میکردم اومد تو اتاق گفت چته عزا گرفتی گفتم ب نظرت چمه حرفی موندع بارم نکنی بی احترامی مونده نکرده باشی گفت عین ادم رفتار کنی اینجوری نمیشه گفتم من چیکار کردم ک تو حتی تهمتم میزنی بهم و گفت همینه ک هست گفتم همین آخر عاقبت خوبی نداره گفت مهم نیست و با دامادمون رفتن بیرون 

خیلی ازش بدم میاد امروز دیگه داشتم دیوونه میشدم همش منتظر بودم برادرم بره بیرون بزنم زیر گریه نمیرفت دیگه نتونستم زدم زیر گریه خواهرمو مادرمم ی ساعت گریه کردن برادرم انقد عصبی شد انقد ناراحت شد مامانم اشاره داد براش آب بیارم داشت سکته میکرد تازه ب احترام داداشم ۹۰ درصد موضوعو نگفتم هم برا خواهرم ن نفهمه چ شوهر عوضی دارم ک بدش میاد از خواهرمو دامادمون هم بخاطر برادرم ک دعوا راه نندازه هعییی خدا منو کی خلاص میکنه

2804
باز خوبه جلو دامادتون خوب برخورد کرده

اینجوری ازش بیشتر بدم اومد منو دیوونه کرده ک دومادتون فلان کارو کرد چون من گفتم میخوام انجام بدم دومادتون بی بته اس دستشوییو نشور دومادتون بیاد لیسش بزنه وای باز اینا میخوان بیان خدایا من حوصله ندارم یا میگه اصلا ب من نگی بیا اونجا من حوصلشونو ندارم ی عوضیه ک دومی نداره منم بهش نمیگم بیا دومادمون هی زنگ میزنه بریم بولینگ بریم بیلیارد بریم فوتبال دستی بریم تفریح اونم مجبوره بره نمیشه ک من ب دومادمون بگم زنگ نزن بهش بدش میاد از شما

2805
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز