خیلی از زندگیم ناراضی هستم
وقتی مجرد بودم پدرم و داداشام نمیزاشتن برم بیرون ،وقتی ازشون اجازه میگرفتم میگفتن دختر باید تو خونه باشه هر وقت شوهر کردی هر غلطی دلت میخواست بکن....
الان که شوهر کردم
صبح زنگ زدم شوهرم سرکار بود بهش گفتم میخوام برم خونه مادرم بهم گفت مگه خونه زندگی نداری همش میخوای بری خونه مادرت گفتم چند روزه که نرفتم گفت با چی میری گفتم پیاده میگه پیاده نرو داداشت میاد برو نمیاد دنبالت نرو ...
خیلی دلم شکسته حالم بده ناراحتم از شوهرم از داداشام متنفرم چرا باید برای بیرون رفتنم مردها اجازه بگیرن!؟
چرا باید همش تو خونه آشپزی کنم ظرف بشورم تمیز کنم؟چرا نتونم هر روز برم بیرون ؟!