می گفت اگه همه چی و بهم بگیم بهم نزدیک تر میشیم واقعا هم توی این چند ماه خوب بودیم
خیلی خوب حتی بیشتر از قبلا
من 2.3 سالی هست دنبال کارای ارشدم نرفتم توی پایان نامه موند دیگه دلیلی هم نداشت از دفاع کردن می ترسم هرروز گفتم از امروز می خونم میرم دیگه نرفتم
چند روزه می گه داستانت با استادت چیه که نمیری دنبال کارای پایان نامه ات
می گم هیچی دادم بیرون انجام داده تسلط ندارم اونم گیر که خودمون انجام بدیم بفهمه بد میشه
دیروز رفتم دانشگاه توی راه دانشگاه زنگ زده می گه بگو هرچیزی که هستو می گم چیزی نبودهههههه ولی قبول نمی کنه
می گه تو آدم درس خونی هستی با شناختی که ازت دارم ول نمی کنی چند سال بگو چیه اینا باهم نمی خونه