من خواستگار ک میومد بهش میگفتم اونم میگفت گوه خورده.خودش گفت ب مامانت بگو دیگه منو تا خونه خواستگار راه نده..میگفت صبرکن کارم درست میشه عید.ادم دیوانه نیس الکی امیدوار شه..هرشب بمن امیدواری میداد..درد میدونی چیه
واریکوسل شدید داشت عمل کرد دکترا گفته بودن احتمال باروریت خیلی کمه بمن گفت من حتی بخاطر اینکه عاشقش بودم گفتم خدابزرگه بجه انقدرا هم مهم نیس
خونه نداشت من داشتم گفتم مهم نیس
شاغلم زیبا هستم سطح خونوادم خیلی بالاتر ازش
تموم شرایطشو قبول کرده بودم چون واقعا دوسش داشتم
فک کن هفته قبل وقتی ببیندت بهت بگه نمیتونم ازت دل بکنم هفته بعد بنویسه من عقد کردم خدانگهدار...سوز داره