تو سیگارو خاموش کن تا بگم ... چه طور میشه با گریه هم دود شد... چه طور میشه با خنده هم زخم خورد.... چه طور میشه با عشق نابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود شد....
دیروز حالم بد شد رفتم بیمارستان (شوهرم بیمارستان کار میکنه ) خلاصه دکتر برام سرم و آمپول نوشت منم رفتم اتاق ایزوله تا تزریق کنم
تو سیگارو خاموش کن تا بگم ... چه طور میشه با گریه هم دود شد... چه طور میشه با خنده هم زخم خورد.... چه طور میشه با عشق نابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود شد....
یه پرستار اومد برام تزریق کرد و وقتی تموم شد شوهرم اومد یکی از پرستارا رو صدا زد که بیان سرم و بکشن پرستاره اومد تو به شوهرم گفت چه قدر عجله داری چشم سفید بعد با هم خندیدن حالا من داشتم می مردم رو تخت
تو سیگارو خاموش کن تا بگم ... چه طور میشه با گریه هم دود شد... چه طور میشه با خنده هم زخم خورد.... چه طور میشه با عشق نابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود شد....
در صورتی که شوهرم همیشه میگه من اصلا با پرستارا حرف نمیزنم
تو سیگارو خاموش کن تا بگم ... چه طور میشه با گریه هم دود شد... چه طور میشه با خنده هم زخم خورد.... چه طور میشه با عشق نابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود شد....
من اصلا نمیتونم همچین رابطه ای رو هضم کنم که یه پرستار اونقدر با شوهرم صمیمی باشه من که زنشم تا به حال همچین حرفی بهش نزدم در ضمن خودم هم شاغلم و تو محل کارم از این خبرا نیست
تو سیگارو خاموش کن تا بگم ... چه طور میشه با گریه هم دود شد... چه طور میشه با خنده هم زخم خورد.... چه طور میشه با عشق نابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود شد....
صحبت کردم ولی دعوامون شد و قبول نکرد بهم گفت مشکل از خودته
تو سیگارو خاموش کن تا بگم ... چه طور میشه با گریه هم دود شد... چه طور میشه با خنده هم زخم خورد.... چه طور میشه با عشق نابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود شد....
تو سیگارو خاموش کن تا بگم ... چه طور میشه با گریه هم دود شد... چه طور میشه با خنده هم زخم خورد.... چه طور میشه با عشق نابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود شد....