سی و یک سالم شده و من دو تا بچه دارم کارشناشی علوم تربیتی و کارشناسی ارشدم آموزش زبان انگلیسی هست که فعلا درگیر پایان نامه هستم. مدرس آموزشگاه و غیرانتفاعی بودم که تقریبا پارسال یک و نیم حقوق میگرفتم با کلی کار امسال با دو تا بچه کوچیک تو خونه هستم پسر بزرگم هفت فروردین سه ساله میشه و پسر کوچکم خدا خواسته بود هفت ماهه است.من تقریبا بچه ها رو تنهایی بزرگ میکنم شوهرم خیلی دهن بین هست و تقریبا بیشتر اوقات قهر هست شاید تو یه سال یه ماه به کل آشتی بودیم یعنی من تقریبا بچه ها رو تنها بزرگ میکنم کارت یارانه دست من هست و کارهای جزئی تدریس اگه شاگرد آنلاین پیدا بشه فروش بیمه عمر گاهی فروش لباس به در و همسایه زندگی میکنم و سعی میکنم بچه هام کمبودی نداشته باشن خیلی خیلی زیاد تلاش میکنم ولی درآمد زیادی ندارم حساب کنی با یارانه من به زور ماهی دو و نیم درست میکنم دو تا النگوداشتم که پولش رو خودم داده بودم فروختم بینیم رو عمل کردم. دروغ چرا شوهرم اگه آشتی باشه حقوقش پنج میلیون و چهارصد هست که سه تومن قسط و پول بنزین هست. کلا دو تومن میده اونم به ندرت مثلا امسال شاید دوبار داده.
خیلی از شبها کلی گریه میکنم من واقعا احساس پیری میکنم. به آرامش نیاز دارم. از خودم گذشتم تا بچه هام خوشحال باشن نگین چرا بچه آوردی؟ بچه اولم شرایط بهتر بود گفتیم خونه و ماشین داریم و اوکی هست بچه دومم خدا خواسته بود و من مرتکب گناه نشدم و خدا رو هم شکر سالم هستن. شوهرم هم تقریبا امسال اینطور شده