یه دوستی دارم با بدبختی و نخوردن، نگشتن، نپوشیدن هزار بدبختی و وام پس انداز خواستن یه خونه 60 متری بخرن دارو ندارشون رو دزد زد.
تنها راه و منبع درآمدشون یه پراید سال 85بود که شوهرش تو اسنپ کار میکرد چون شرکتی که کار میکرد تعدیل نیرو کرده بودن و ریخته بودن بیرون ماشینشون آتیش گرفت سوخت.
پسرش تو 3سالگی تشخیص اوتیسم شدید گرفت الان 7سالشه آ نمیتونه بگه.
شوهرش تصادف کرد ناقص شد یک هفته پیش بهم میگفت با گریه دلم سوخت براش کباب شد 3ماهه رنگ گوشت و مرغ ندید نخورن بچشن 3ماه مرغوگوشت نخورده خانوادههاشون شهرستانن یه وقتایب کمک میکنن پول میریزن به حسابشون یا چیزی میارن براشون فقط میزارن برای بچه خودشون چندین ماهه غذاشون شده سیب زمینی، تخم مرغ، نون و پنیر.
پسرش یه کفش داره اون کفش انقدر تنگ شده بچش نمیتونه راه بره پاهاش زخم زخمه شبها با اشک چشم خون گریه میکنه زخمهای پای پسرش رو پانسمان میکنه. پول نداره بخره من براش به بهانه ای یه جوری کمک کردم که به غرورش بر نخوره حس کوچیک شدن بهش بده.
ولی من خودمم مشکل مالی دارم نمیتونم
یه خیر یه خونه 40متری داده زندگی میکنم
جالب اینجاست این زن و شوهر به قدری خوبن به قدری خوبن مومن، نماز خون، هرچی بگم کم گفتم
همیشه برام سواله میگم خدایا چرا واقعا چرا اینا و بچه طفل معصومشون باید اینجوری بشن😔😞