حالا اگر زنده هستم و میخوام زندگی کنم
فقط به خاطر این بچه ست
نمیخوام کمبودی داشته باشه
فقط از بس درد و حرف تو دلم هست ،
امروز یه پیرمرد بم گفت فندک داری ،
در حد ی سیگار روشن کردن ،پیشش بودم
موقع رفتن گفت چرا اینقدر داغونی ، ،
من گفتم شاید لباسم خاکی شده
دیدم گفت ، فکرشو نکن ، میگذره
ی لبخند بش زدم و رفتم
درسته ،
حرفتون منطقیه
ولی کاش بجا اونا ، من میرفتم اونا میموندن سر خونه زندگیشون
اینبچه لطف و محبت پدر و مادر میخواد
من نمیتونم
بعد از ۶ ماه اون اتفاق ،
نامزدم زنگ زد ،گفت بیا بابام کارت داره
رفتم، سلام نکرده گفت دختر بت نمیدم
منم بدون یک حرف اضافه
زدمبیرون
رو موتور فقط اشک میریختم
بعد از یک هفته ، تمام وسایل رو فرستادن
نه دیگه ، مطمئن هستم تموم شد
بعدشم هر چی به ی اتفاقی فکر کنی و نگرانش باشی
احتمال اون اتفاق بیشتر میشه
ولش کن ، فکرش رو نکن ، بگو تموم شد
هر چند شاید گفتنش برا من راحته
ولی شما نگرانش نباش ،
همه چی درست میشه ، فردا روز خوبیه برات
ای واااای،میدونم سخته ولی خوب شد لیاقت خودشو نشون داد خدا برات بهترینها رقم بزنه ,ایشالله همون رشته فنی برای خودت کار کنی و موفق باشی ،خاهرتم تو سختی مطمئنم ستاره میشه حتی از برادرزادتم موفقتر میشع چون برای بدست اوردن هرچیز تلاشتو میبینه خودشم یاد میگیره تلاش کنه و انشالله موفق میشه
به منو خانوادم میرسه برج زهرماره،پیش خانواده خودش بگو بخند داره
دوماهه نمیریم خرید خونه ،امروز اجاره خونه نداشت نصفش من دادم تازه میگم. برو از طلبکارات پول بگیر بهش بر میخوره ،مخبا ک نمیکنه تازه سه ماهه اومدیم سر خونه زندکیمون میترسم پام بلغزه خداذخودش کمکم کنه
ی جهارم قرص خواب بخور
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
