شغل اصلی من ، فنی کارم
ثروتمند نیستم ولی خداروشکر زندگی خوبی داشتیم
تا یکسال پیش
تقریبا سال قبل ، همچین موقعه ایی ، پدرو مادرمسر یک تصادف از دست دادم
کامیون ده تن ، رفت رو ماشین
هیچی یک خواهر و برادر کوچک تر از خودم ، پیش من موندن و هزینه و خرجیشون به عهده من افتاد
تا اینکه
برادرم بازم خوبه
ولی خواهرم ۷ سالشه , از اول هم بامن گرم بود ، ۳ تا دیگه خواهر و برادر متاهل دارم پیش هیچ کدومشون نرفت و گفت پیش من میمونه،
دردش بجونم اینقدر مهربونه
بعد از اتفاق ما رفتیم سرکار ، خواهرم هم بهونه گیری هاش شروع شد ، مسیر کار تا خونه ۲۰ کیلومتره ،
من هر روز مجبور بودم وقتی خواهرم بهونه میگیره روزی دو تا سه بار بیام خونه و برم
میگفتم اگر نرم سرکار نمیتونم برات لباس و عروسک بخرم
بعد رضایت میداد ، برم
میرسیدم سرکار ، دوباره زنگ میزد ، صاحب کارم بعد از یکماه دید وضع اینطوریه بیرونم کرد
منم بخاطر خواهرم که روزی چند مرتبه بش سر بزنم ، گفتم برم پیک موتوری
پریشب رفته بود خونه داداشم
از عروسک بچه داداشم خوشش اومده بود ، خواسته بود بیارش ، نداشتن
منم ده بار گفتم ، هر چی خواست بش بدین من پولش رو سه برابر بتون میدم ، فقط خواهشن گریه ش نندازین ،
هیچی ساعت ۱ نصف شب ی اسنپ گرفتم رفتیم اون عروسک رو پیدا کنیم و بخرم براش
پیدا نکردم
اعصابم خورد شد نصف شب رفتیم دم خونه داداشم که هزار تا حرف بشون بزنم
یک قدمی خونشون ، دستم رو گرفت گفت داداش میخوایی بری با اونا دعوا کنی سرشون داد بزنی
سرم رو تکون دادم ، که اره
دیدم گفت ، ببخشید ، من عروسک نمیخوام ، بریم بخوابیم
الان که این رو گفتم بخدا گریه مگرفته
از این بدبختی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
24 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
