2737
2734

امروز رفته بودم خونه نامزدم اینا شب ساعت هشت. بود فک کنم خلاصه پدر شوهرم و مادر شوهرمم کنارمون بود نامزدم دراز کشیده بود منم نشسته بودم مادر شوهرم حرف میزد نامزدم اصلا خجالتی نیس سرشو گذاشت روی پام منم موهاشو نوازش کردم و براش لبمو غنچه میکنم لبخند میزنم 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️ یهو به خودم امدم دیدم مادر شوهرم و پدر شوهرم مارو نگاه میکنن البته من خیلی 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

جمع نکن نگا نمیکردن😂

روی آن شیشه تب دار تو را ها کردم عکس زیبای تورا بانفسم جا کردم شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شدشیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم با سر انگشت کشیدم به دلش عکس تورا عکس زیبای تورا سیر تماشا کردم. 🌸مامان آرسِن و نفس🌸
2740
وای تصورت کردم 😂😂🤣🤣

منم با رژ صورتی😂

روی آن شیشه تب دار تو را ها کردم عکس زیبای تورا بانفسم جا کردم شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شدشیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم با سر انگشت کشیدم به دلش عکس تورا عکس زیبای تورا سیر تماشا کردم. 🌸مامان آرسِن و نفس🌸
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687