اونایی که انشاشون خوبه میشه یه لطفی کنن که انشام دلنشین بشه خواهش میکنم ازتون می خوام یه انشا ذهنی تخیلی خوب تحویل بدم 🙏🙏🙏😭😭
نوادگانی از جنگل هستم عضو خانواده ای بزرگ که موجودات بی شماری با وجود ما زنده هستند و زندگی می کنند.
۱۰ سال بیش نداشتم که اقوام و دوستانم را از دست دادم و هرچه سالها می گذشت به سمت آینده پیش می رفتیم تعداد من کم و کمتر می شد از دست دادن اعضای بدن بسیار دردناک است ولی محزون تر از هر چیزی از دست دادن کسانی است که به آنها علاقه مند و وابسته ای . جوانی ام را به یاد می آورم که خوش رو بودن و قد و بالای زیبایی داشتم، شاد بودم با آهنگی که باد می وزید می رفتم برگ هایم به این سو و آن سو می رفتند و ریشه های تنومندی داشتم و استوار بودم.
الان چند سال دارم و بسیار ناتوانم انواع بیماری ها دارند که آنها را به انسان انتقال می دهم و باعث نداشتن هوای ناسالم آنها می شوم از بیماری هم اندازه نیستند چون همه اینها عوارضی هستند که خودشان پدید آوردند هیچ پشیمانی ندارم و همچنان به خانوادم پشت کرده اند استفاده سودجویانه می کنند
آنها همان کسانی که در دوران طفولیت ام دوستان اقوامم را از من گرفتند، آنها همان کسانی که بر جسمم خنجر میکشیدند و یادگاری مینوشتند ؛ آری اینگونه است از قاضی به من این حکم را آنها را تنبیه می کند و خشم را بر آنان خالی کنم .
بله این است قانون طبیعت و پشت کردن به آفریده های طبیعی که خدا خالق آنهاست