صبح حدودساعتای4کم کم دردمث پریودمیگرفت خیلی کم بودتاساعت8همینطوری بودمادرشوهروخواهرشوهرمم خونه مابودن گفتن تازه اولشه تاشب اگه زایمان کنی خلاصه اینکه صبحانه خوردیم حدودساعتای 10میشدکه مادرشوهرم گفت بریم پیش ماما ببینیم چی میگه یک روزازوقت زایمانم هم گذشته بودرفتیم پیش ماماشکممونگاکردوضربان قلب دخترموچک کردگفت اماده زایمان بریدزایشگاه ولی من میخواستم هروقت دردم زیادشد برم به مادرشوهرم گفتم هروقت دردم زیادشدبعدبریم زایشگاه وخلاصه اینکه رفتیم خونه ودردمن همونطورخیلی کم بودحدودساعت2ظهرمن خوابم میومدرفتم تواتاق درازکشیدم که کیسه ابم پاره شدومن ازخواب پریدم خیلی ترسیده بودم فک میکردم الان توخونه زایمان میکنم سریع خواهرشوهرموصدازدم گفتم کیسه ابم پاره شداونم نگران شدرفت مادرشوصداکردوخیلی دستپاچه شده بودن مادرشوهرم گفت میبرمت پیش یه پیرزن که زایمان کنی واونموقه من بدترترسیدم زایمان توخونه اونم فقط ب این خاطر ک فک میکردبیمارستان پول میگیره شوهرمم خونه نبودگوشیمم خونه فراموش کرده بودم نمیتونستم شوهرموپیداکنم بهش بگم مادرت میخوادمنوببره پیش پیرزنه رفتیم خونه همون پیرزنه ولی خداروشکراون قبول نکردگفت ببرش بیمارستان سرتخت اول زایمان میکنه مادرشوهرم خیلی بهش اصرارکردکه همینجازایمان کنه ولی اون قبول نکردبعدمجبورشدمنوببره بیمارستان.بیمارستان دولتی امام علی زاهدان ک توشهرمابه کشتارگاه معروفه زاهدانیاخودشون میدونن...