سلام اگه تایپیک های قبلی روخونده باشید متوجه ی زندگیم بودین که دخترای همسرم پدرمون درآوردن اخرین بارم یک ماهه پیش دیدم توغذای منوشوهرم داره دارو میریزه به همسرم گفتم و جمع کردم اومدم دیگه رفتم سراغ طلاقم چون حق طلاق داشتم وکیل گرفتم سریع تموم کرد از دیروز ولم نمیکنه مدام پیام میده میگه برگرد میگه دختره میره ولی واقعا اون زندگی جهنم بود ولی خیلی داغونم تا میام فراموشش کنم هی پیام میده ،اززندگی خسته شدم
ازدواج با هم دانشگاهیت اونم پارسال چی؟من همه تاپیکاتو خوندم الان....بازم میگم نمیخونه باهم...چون خود ...
من یه دختر دارم که فاصله اش کمه باهام اون قراربود باهم دانشگاهی ازدواج کنه شما خوشت میاد انگ بزنی اینحا اگه کسی حرف میزنه چون نمیخواد خوردشدنشو کسی ببینه ودرد دل میکنه فقط وگرنه چه لزومی به دروغ گفتنه
واینکه خودمم گفتم همزمان با همسرم ازهمکارا که استادبودن خواستگاری کردن ولی چون پسر بود قبول نکردم
اوکی....هرچی شما بگی....من فقط گفتم متوجه نشدم....الانم ک میگی دخترم تاپیک زده میخواست با هم دانشگاهیش ازدواج کنه....خب من از کجا بدونم هر تاپیکیو یکی میزنه؟میرم تاپیکا رو میخونم هرکدوم یه مدلِ...عزیزمممممممم امیدوارم مشکلت حل بشه دیگه ریپ نزن من از صبح رفتم تاپیکاتو واسه اولین بار خوندم اولش کلی دلم سوخت بعدش دیدم هیچکدوم باهم نمیخونه.