نامزدم شب کار بود امشب که باهم اختلاف بدی داشتیم قهر بودیم خونه بابام بودم یهو زنگ زد گفت میام دنبالت باهم حرف بزنیم گفتم نمیام ولی با کلی حرف زدن قبول کردم رفتم.
من امروز رفته بودم براش کادو روز مرد رو پیشاپیش بخرم
دعوامونم سر این بود که خیلی زود عصبی میشه وقتیم میشه بلند بلند داد میزنه و فحش میده حالا هر چی
اومدیم خونشون گفت که من عصبی بودم باید به حرفم گوش میکردی میخوای قهر باش میخوای نباش مال منی
بعدش من هنوزم حرف نمیزدم باهاش ولی کادوشو دادم
ناراحت شد که ناراحتم کرده عذرخواهی خواست و گفت (اسمم) امروز خدا منو به امتحان کشید
یه زن خرابکار اومده بود کارخانه با یه کارمند اونجا خوابید بعد گفتن تو داری میری اینم برسون منم رسوندمش
منم گریم گرفت که چرا اینکارو کردی اونم به قران و همه چی قسم خورد که به خدا دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد الان چی کار کنم حس بدی دارم😭😭😭😭
چرا باید برسونتش اخه الان پیششم چی کار کنم چی بگم بهش؟