2777
2789
عنوان

رحم دو شاخ

| مشاهده متن کامل بحث + 263159 بازدید | 8460 پست
دوباره همسر و مادرم اومدن. دیگه دردام زیاد شده بود و دفع خون داشتم... خواستم که مادرم بره چون خجالت میکشیدم ولی همسرم پیشم موند. بودنش واقعن خوب بود.. یکمی که گذشت تهوع خیلی شدیدی بهم دست داد و بالا آوردم که ماما گفت خیلی خوبه و نشونه باز شدن دهانه رحمه. حدودای چهارو نیم بود و از اون موقع تا 6 من خیلی درد داشتم و ماما با معاینه و تحریک باعث شد که کیسه آبم پاره بشع که بد بود چون سه هفته بود دو تا جنین مرده توش بود و میتونست باعث عفونت بشه بلافاصله سرم آنتی بیوتیک برام وصل کرد و بازم معاینه که یهو یه درد خیلی شدید و چند تا انقباض و احساس کردم یه چیزی دفع کردم و ماما گفت که چشمامو ببندم و نبینم.. جنینهام رو تو دستش داشت...
بعد با کلی سرفه و بازم معاینه جفت هم در اومد که به گفته ماما چون دوقلو بودن خیلی بزرگتر از اونچه انتظار داشت بوده.. بعد از اون دیگه دردی نداشتم و ماما که با معاینه متوجه شده بود هنوز یه مقدار تو رحمم مونده 3 تا آمپول فشار دیگه تو سرمم ریخت ولی دیگه دردم نمیگرفت... به توصیه ماما با کمک همسر بلند شدم و خودم رو شستم و آماده شدم که برم اتاق عمل..
توی اتاق عمل( که من بار اولم بود می رفتم) اصلن اصلن اون فضای استرسی که قبلن شنیده بودم وجود نداشت همه پرسنل خیلی شاد و خوش برخورد بودن و هر کسی می اود بالای سرم با لبخند خودشو معرفی میکرد و میگفت میخواد چه کنه با من و اینکه درد داره یا نه... دکترم اومد و یه ظرف مربعی سبز رنگ رو بهم نشون داد و گفت این که میبینی به این خوشگلی، فکر نکنی ظرف اناره ما میخوایم بالای سرت بشینیم انار بخوریم! ظرف نمونه هست که بقیه جفتت رو می ریزیم توش برای پاتولوژی.. خلاصه بیهوش شدم و نیم ساعت بعدش با شنیدن این که اسمت چیه و چند سالته به هوش اومدم.. بردنم بخش و بعد اتاق خصووصی و یواش یواش حالم اومد سر جاش. تنها دردی که بعدش داشتم سوزش ادراری شدید بود که پرستار گفت تا یک هفته می مونه ولی شکر خدا با دو بار ادرار تمام شد.. فرداش حدودای ظهر مرخص شدم و خدا رو شکر مشکلی نداشتم..

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

قرار شد که دو هفته بعدش برم سونو پیش دکتر خیراندیش و بعم مطب دکتر شرکا. بازم سونو همه چیز رو مرتب گزارش کرد و وقتی دوباره در مورد دوشاخی رحمم ازش پرسیم و عکس سونو که مشکوک به دوشاخی بود بهش نشون دادم گفت که نه و من اصلن نمیدونم که این عکس رو از کجا گرفتن و رحمت هیچ مشکلی نداره... رفتم پیش دکتر شرکا و اونم با دیدن سونو و معاینه گفت مشکلی نیست. با اصرار زیاد من برای عکس رنگی رحم کاملن مخالف بود و میگفت من تو رو کورتاژ کردم و رحمت دوشاخ نیست چرا میخوای رو خودت عیب بذاری؟! بالاخره نوشت و برای همسر هم آز اسپرم نوشت و گفت یک ماه دیگه میتونم عکس رنگی رو بگیرم...
نیمه ای آذر ماه همسر آزمایش اسپرم رو داد و نتیجه اصلن خوب نبود. ترسیدم و تحقیق کردم و متوجه شدم چون هوا سرد بوده همسر باید نمونه رو میذاشته زیر بغلش می برده و این میتونه دلیل وضع بدشون باشه. برای عکس رنگی هم تو نینی سایت تحقیق کردم که ببینم کجا هم بهتره و هم پرسنلش بهترن و هم عکسو همون موقع میده چون من تهران زندگی نمی کنم. بیمارستان جم رو انتخاب کردم و قرار شد 30 آذر یعنی روز یلدا بریم بیمارستان. با توجه به اونچه که خونده بوودم از قبل قرص ژلوفن خورده بودم و انتظار درد زیادی نداشتم ولی با وجود اینکه یه آمپول هیوسین همونجا برام زدن و خیلی هم آروم کارمو انجام دادن ولی به قول محیا منتظر تو (خط دوم کم رنگ) وقتی مایع حاجب تو رحمم تزریق میشد احساس می کردم یه مار بزرگ تو شکمم پیچ و تاب میخوره... بگذریم.. در حین عکس گرفتن یکی از پرسنل اومد و ازم پرسید راحت باردار شدم؟ فهمیدم که بله.. رحمم دو شاخه اونم چه دو شاخی.... یه سپتوم کامل وسط رحمم بود که تا نزدیک دهانه رحم کشیده شده یود و رحمم رو کاملن به دو قسمت تقسیم کرده بود. با حال خراب رفتیم بالا و یه وقت از دکتر معمارزاده که اون موقع تو بیمارستان بود گرفتیم. آقای دکتر عکس رحم رو دید و گفت بدون شک باید عمل بشی و مرگ جنینها به دلیل تنگی جای اونها بوده و اگه دوقلو نبودن شاید تا جهار پنج ماه میموند ولی بازم زنده نمی موند... آزمایش مجدد و سونوگرافی بیضه هم برای همسر نوشت و رفت. کارهای مربوط به همسر رو انجام دادیم و خدا رو شکر هیچ مشکلی نبود. وضعیت اسپرم ها هم نرمال شده بود. فرذای اون روز رفتیم مطب آقای دکتر پورزند تو ابن یمین و ایشون هم وقتی عکس رحمم رو دیدن همون حرف ها رو زدند و چند تا دکتر رو برای لاپاروسکوپی بهم معرفی کردن که تاکیدشون بر دکتر صاحب کشاف بود...
اسم دکتر صاحب کشاف رو تو نی نی سایت دیده بودم.. با خیلی ها مشورت کردم و سردرگم بودم.. از یه طرف خیلی دوست داشتم که شیراز عمل شم که کنار خانوادم باشم و از طرف دیگه حساسیت موضوع وادارمون میکرد سختگیر باشیم.. یکی از آشنایان دکتر افلاطونیان رو در یزد پیشنهاد دادن که البته ایشون باید منو بصورت باز عمل میکردن... تو شیراز هم از طریق یکی از دوستان که ماما هستن دکتر رباطی رو برای لاپاروسکوپی شناختم که اون زمان ایران نبودن. خلاصه اینکه ما روز شنبه صبح برگشتیم به محل زندگیمون و غروب من تلفن انستیتو نوید رو گرفتم و وضعیتم رو شرح دادم و به من گفتن که هفته بعد تماس بگیرم. منم با اینکه هنوز تصمیم قطعی نگرفته بودم اصرار کردم که میخوام زودتر دکتر رو ببینم و ایشون قبول کرد و گفت فردا صبح ساعت هفت اینجا باش! شب رفتیم خونه یکی از دوستان که مادر این دوستم هم از ماماهای قدیمی هستن. خلاصه عکس رحمم رو برای ایشون فرستادم و ایشون هم نظرشون این بود که باید عمل کنم و دکتر کشاف رو کاملن تایید. کرد. ن. و ما همون شب ساعت یک دوباره رفتیم تهران.
انستیتو در شهرک غرب قرار داشت. و ما بعد از خوردن یه کله پاچه حسابی تو بلوار کاج رفتیم جلوی موسسه و از اونجایی که ساعت تازه یه ربع به شش بود سعی کردیم تو ماشی یکمی بخوابیم که البه نشد... بالاخره وقتش شد و رفتیم داخل. توی یه سالن انتظار بزرگ که حدود 5 تا زوج دیگه هم اونجا نشسته بودن منتظر نشستیم. خلاصه حدود ساعت هشت پرسنل یواش یواش شروع کردن به کار. ما اولین نفر بودیم. زوج زوج(یادم رفت بگم که تلفنی بهم گفته بودن که حتمن باید با همسرم برم و شناسنامه و کارت ملی و تمام مدارک پزشکی مرتبط رو هم با خودمون ببریم). صدا میکردن و هر زوج توی یه اتاق با یه خانم دکتر مصاحبه اولیه رو انجام میداد. خانوم دکتری که با ما مصاحبه کرد خیلی مودب و خوب بود. به همه حرفای ما گوش داد و خلاصه روی یک برگه آچهار اونچه رو که باید، نوشت. شکل رحمم رو هم از روی عکس رنگی اونجا کشید و آزمایشهای قبلی ما رو دید و خیلی از اونها رو قبول کرد و آنچه از آزمایش کم داشتم نوشت و سونو هم دوباره خواست و اکو و نوار قلب و مشاوره بیهوشی هم قرار شد انجام بدم. اینو بگم که من و همسر خیلی از آزمایشها رو بر اثر تحقیقاتی که کرده بودم و از دکتر ها خواسته بودیم برامون نوشته بودن تازگی انجام داده بودیم. وگرنه خیلی چیزای دیگه بهش اضافه میشد. و حسن بزرگ انستیتو نوید اینه که خانم و آقا رو هم زمان با هم مورد بررسی قرار میده و همه عواملی رو که ممکنه در یک زوج باعث ناباروی بشه بررسی میکنن. مثلن در مورد خودم تست انعقاد خون، ایمنی نسبت به سرخجه، هپاتیت، ایدز، پرولاکتین، تیرویید و خلاصه هر چه به باروری مربوطه رو سنجیدن. دیگه اینکه یه سونوی دقیق واژینال و شکمی انجام شد که معلوم شد دو تا کیست تخمدان و یکمی آندومتریوز خفیف هم دارم. یکی از لوله های تخمدان هم یکمی بسته بود.. خلاصه بعد از انجام همه این کارها که تمامش تو خود موسسه انجام شد منتظر شدیم تا ساعت پنج شه و دکتر صاحب کشاف بیاد و ما رو ببینه. یه مساله جالب دیگه این بود که تمام عملها و میکرو اینجکشنها و انتقال اسپرم به تخمک در آزمایشگاه به طور مستقیم از تمام تلویزیونهای اتاقهای موسسه پخش میشد. و تمام دیوارهای دو تا ساختمون هم پوشیده بود از لوحهای تقدیری که کسانی که در طول سالها از اونجا نتیجه مثبت گرفته بودند...
وقتی زمان ملاقات دکتر رسید، باز هم تو همون سالن انتظار صبح که بسیار بسیار شلوغ بود منتظر شدیم. اول خانومهای باردار، بعد عمل شده های همون روز و بعد به ترتیب نوبت صبح مریضها... صدامون. کردن و رفتیم سالن بالا. اونجا دکتر رو برای اولین بار دیدیم. یه زن و شوهر آمده بودن که بعد سی و یک سال خدا بهشون بچه داده بود و من از قدرت خدا و حکمتی که نمیفهمیدم اشک میریختم... یه زن و شوهر دیگه با پسر دو سالشون اومده بودن تا هم آقای دکتر بچه رو که تحت نظر خودش به دنیا اومده بود ببینه و هم برای بچه بعدی که خانوم دوباره تحت نظر ایشون باردار بود معاینه بشن... چقدر زوج در آرزوی بچه.... چقدر حقیرم من... یادم اومد که همیشه وقتی میشنیدم کسی باردار نمیشه و تمام تلاش خودش رو برای داشتنش میکنه و تمام زندگیش تحت تاثیر این ناتوانی قرار میگیره چی میگفتم....:: حالا مگه چی میشه اگه بچه نداشته باشن؟؟؟؟ و حالا خودم تو این موقعیت بودم... بازی دنیا.... صدامون کردن و رفتیم به اتاقی که نشونمون دادن. اونجا یه خانوم خوش اخلاق دیگه خلاصه ای رو که در طول اون روز تهیه شده بود خوند و نتایج سونو و اکو و نوار فلب و آزمایش و.. رو دید و یه چیزای دیگه هم اضافه کرد. نظرش رو به ما گفت و بعد دکتر اومد. خیلی خوب بود. پیر و دوست داشتنی. دوباره همه مدارک رو دید و دقیقتر خلاصه ای رو که آماده کرده بودن خوند و بعد گفت که حتمن باید عمل بشم. کمی حرف زدیم و دکتر رفت و اون خانومی که اول با ما بود اومد و گفت فردا عمل میشم و هزینه عمل بین پنج تا نه میلیون خواهد بود...
هزینه عمل. شوک بزرگی برای من بود. اما همسر گفت چیزی نگو و آروم باش. اون خانوم برام یه سری دارو نوشت و گفت که شب فقط سوپ بخورم و قرصای ملین رو هم طبق دستور خوردم.. اومدیم. قرار شد ساعت هفت اونجا باشم و تمام. رفتیم بیرون و تو ماشین من واقعن نگران هزینه بودم ولی همسر گفت با اینکه میدونیم جای دیگه تو بیمارستانهای دیگه دکترای دیگه با هزینه خیلی کمتر این عمل رو انجام میدن ولی چون ما با تحقیق و مشورت ایشون رو انتخاب کردیم نباید شک کنیم. و متقاعدم کرد که این کار رو انجام بدیم. مادرم قرار بود صبح برسه تهران. شب رو در هتل گذروندیم چون نمیخواستیم کسی چیزی بدونه. سوپ خوردم. ملینها رو هم خوردم. ملینها رو سر وقتش خوردم. نصف شب چندبار با دل پیچه های وحشتناک بیدار میشدم و میرفتم دستشویی... خلاصه صبح شد و مادرم رسید و رفتیم موسسه. یه سری کار انجام دادیم و رفتم بالا تو اتاق انتظار اتاق عمل با پنج شش تا خانوم دیگه نشستم. با گان سفید اتاق عمل نشسته بودیم و عمل هایی رو که قبل از ما انجام میشد نگاه میکردیم و یکی یکی مشکلاتمونو بهم میگفتیم. فقط من رحمم دوشاخ بود. بقیه مشکل فیبروم و آندومتریوز و... داشتن. یکی یکی صدامون میکردمن و. میبردنمون داخل اطاق عمل. تا نزدیک ساعت 12 اونجا بودم تا بالاخره صدام کردن. �
قبل از اینکه نوبت من بشه، آقای دکتر کشاف اومدن بیرون و درست کنار من نشستن. و شروع کردن به صحبت با ما.. اینکه به نظر ایشون ما مظلوم ترین مریضای دنیا هستیم چون زخم زبون میشنویم.. گفتن هیچ کس به هیچ مریضی زخم زبون نمی زنه چون میترسن سر خودشونم بیاد. اما اونی که بچه داره به خودش اجازه میده به اونی که نداره نیش بزنه چون فکر نمی کنه که ممکنه خدا ازش بگیره.... و اینکه به دلیل همین مظلومیت ماهاست که ایشون خسته نمیشن و تا میتونن سعی میکنن در طول روز عمل انجام بدن...
ا خانومهایی که اونجا دور هم بودیم وقتی حرف زدم تازه متوجه شدم که چقدر خدا دوسم داشته و چقدر زودتر از بقیه من به این مرکز اومدم... همه اونا چند تا مرکز معروف دیگه رو امتحان کرده بودن و نتیجه نگرفته بودن و تعجب می کردن وقتی من گفتم که یه سقط داشتم و حالا اینجام... اکثرن حداقل 3 تا سقط داشتن و با وجودی که تحت نظر بودن علت سقطاشون رو متوجه نشده بودن تا اومده بودن اینجا و مثلن فهمیده بودن آندومتریوز دارن یا ...............
خلاصه اینکه نوبت من شد و رفتم تو. این اتاق عمل اما برعکس اتاق عمل بیمارستان شفای شیراز واقعن پر از استرس بود... شلوغ.. پر از پرسنل که تند و تند کارهاتو انجام میدادن... یعنی فکر میکنم از ورودم به اتاق عمل تا وصل سرم و بیهوشیم 5 دقیقه نشد... وقتی به هوش اومدم سردم بود... به پهلوی راست خوابونده بودنم و درد شدیدی داشتم.. یادم نیست کجام درد میکرد فقط یادمه که گریه میکردم از درد و صدا میکردم که احساس میکردم زبونم چوب شده به زبونم دست زدم و دیدم واقعنن سفته! و تا وقتی که اومدن و اون چیز پلاستیکی رو از رو زبونم برداشتن فکر میکردم زبونم سفت شده... هنوز منگ بودم.. گفتم که سردمه و درد دارم.. اومدن و یه پتوی دیگه رم انداختن و یه مسکن بهم زدن. ما بازم سردم بود.. دندونام به هم میخورد.. و هر کاری که میکردم چشمام کامل باز نمیشد.. به صورتم دست کشیدم و احساس کردم بزرگ شده نمیدونم کجا دیدم صورتمو.. ورمرده بود و چشمام شده بود اندازه نخود.. .......................................
لباسامو بهم پوشوندن و بلندم کردن و بردنم ریکاوری.. همه خوب بودن جز من.. همه با پاهای خودشون می اومدن جز من. دو طرفمو گرفته بودن و به زور حرکت میکردم... حتی کسایی که بعد من عمل شده بودن حالشون خوب بود...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792