از اول بارداریم یه روز خوش ندیدم

مرسی عزیزم چند ساعت دیگه زنگ میزنم 

بچه رو که نمیتونه بگیره تا ۷ سالگیش

ولی خوب بفرسته خارج دیگه دستم به جایی نمیرسه

چون خودش یه باز تو حرفاش اینو گفته بود که فکر نکن حقوق خوندی من باد نیستم کارمو

من میتونم بفرستم امریکا بچه رو 

تو از در سفارتشم نمیتونی رد شی

اره دوتا بچه ۱۷ و ۱۳ ساله داره

نمیدونم چی بگم خدا بزاره تو کاسش که آدم شه و با زندگی اینو اون کاری نداشته باشه

ببین این چون آقا هست طرف مرد هارو نمیگیره؟؟

مشاور مرد نمیفهمه که من از درون با هر حرف شوهرم شکستم

آمیییین

به خدا که نمیمیرم تا نبینم بدبختی اینارو

تو حاملگیم انقدر مصیبت دادن بهم

شاید حامله نبودم میتونستم یکم قوی تر رفتار کنم

من کارمند بودن ولی واسه حاملگی مجبور بودم استعفا بدم

حداقل این بود که محتاج پولش نبودم

روز مادر زنگ زدم به مادرش تبریک گفتم

همشون اونجا بودن به جز شوهرم که اهواز بود

خونه مادرش دوربین داره که بچه هاش چک میکنن 

اینا نشستم دور هم از من بد گفتن باز شوهرم هم دوربین رو داشته نگاه میکرده شنیده

بعد تو حرفا خواهرش گفته بیچاره داداشم تو جنوب جونش در میاد زنش نشسته تهران داره پولاشو خرج میکنه

این دختره بچه رو بهونه کرده دیگه اهواز نمیره مثل زالو چسبیده به پولای داداشم

از اون موقع من یه دندون پزشکی میخواستم برم دیگه هزار تومن هم نداد بهم

قبلش هم به خدا فکر نکنین من خرج میکردم ها

هنوز یه پالتو برای این سایزم نتونستم بخرم

در حد ۲ تومن در ماه که میرفتم دکتر زنان و به خدا همش می‌شد پول اسنپ

اره ترس مسخره اومده تو جونم

اره کاش بابا داشتم دیگه غصه این جور چیزارو نمیخوردم پشت و پناه داشتم

مهم نیست برام دیگه

اینکه دیگه به من زنگ نمیزنه بعدشم ماه دیگه میخواد با خواهرش اینا بره مسافرت یونان

من میبرم سرویسمو میفروشم زایمان میکنم

واسه یه آتلیه و لباس عروس اون همه مصیبت داد بهم

واسه زایمان هم بخواد کوتاهی کنه به خدا یه ابلاغ براش میفرستم که بره با خواهرش زندگی کنه

خدا نکنه کسی تو این شرایط باشه

والا منم عاشق بچه ام 

ولی نباید پدرش این میبود 

خدا به هر کسی که میخواد بده

من انقدر بچه دوست داشتم که ترسیدم سقط کنم دیگه بچه دار نشم

ولی کاش انقدر خودخواه نبودم

ببین به قرآن من وقتی داشتن برادر و خواهر گند میزدن به من ،من صدام در نیومد شوک شده بودم گریم گرفت اسنپ گرفتم اومدم خونه مامانم

یعنی من توهین نکردم به خواهرش

ولی وقتی داشتم لباس میپوشیدم که بیام خونه شوهرم اومد تو اتاق گفت چرا گریه میکنی 

گفتم تو منو سیبل کردی هی خودت می‌زنی خواهرت میزنه 

نمیگی یهو هورمونام قاطی میکنه جواب میدم؟

هیچی نگفت دیگه

ماشین که رسید داشتم میرفتم خواهرش گفت نمیرفتی حالااااا 

من فردا هم اینجا ام فردا صبح بازم بیا😑😑😑