اون شب تا صبح گریه کردم
فرداش اومد دم خونه مامانم رفتیم صحبت کردیم هیچی نگفت
تا ۲۰ روز بعدش پول داد رفتم سرویس خریدم
آتلیه و لباس عروس همه چی رو اوکی کردم تنهایی
هیچ کدوم از اعضای خانوادش نیومدن که حتی تو عکس ها باشن
از موقع خونه مادرش نمیرم با هیچ کدومشون هم صحبت نمیکنم
ولی کار همسرم جنوب ایرانه
تهران که میاد میره خونه مادرش
همشون اونجا جمع میشن من نمیرم ولی شوهرم براش مهم نیست میره میگه میخنده تو جمشون