یه خانمی بود ازدواج دومش بود چهارسال از شوهرش بزرگتر بود
یه دختر ۷،۸ساله داشت.شوهرش خیلی کتک میزد.مادرشوهرش تیکه انداخته بود که تو بزرگتری واینا
شوهره اینو خونه مادرش گرفتته بود به باد کتک ،بعدشم اومده بود تمام وسایل خونشون رو شکونده بود
اینم زنگ زده بود برادرشوهر قبلیش بیاددخترشو ببره