جواهری در سایت بود فکر کنم
که عاشق یه آقای خیلی سن بالا میشه باهاش ازدواج میکنه خیلی دوست دارم بدونم الان زندگیش پطوره.
کسی ازش خبر نداره؟
یکی بود با سوهرش دعواش شده بود، بعدش وقتی شوهرش خواب بود نمیدونم چوب بامبو رو چرب کرده بود و شوهرشو‌زده بود تو خواب. شوهره هم کلا بی تفاوت شده بود و نه طلاق میداد و نه تحویل میگرفت. یعنی فکر کنم ۴ ساله هر بار میام اینجا یادش میفتم . تاپیکه هم فکر کنم ترکید. در مورد این بود بدترین کاری که تو دعوا کردین.
دوستان این اولین بارمه میخام واقعی ترین حرف زندگیموبزنم.من ی دخترتنهاوقوی ام ینی تنهایی و تجربه هاقویم کرده همیشه میخاستم یکی باشه ک بتونم راحت وروراست رازهای زندگیموبصورت ناشناس باهاش درمیون بزارم تابتونم یکم آروم بگیرم پیش مشاوررفتم ازسوالای بیجاوکششی خسته میشم زیادتوان ندارم چون جوش بازجوییه.امشب بادیدن این تایپیک تصمیم گرفتم بصورت ناشناس بای کاربری دیگه بیام داستان زندگیموبراتون بگم بطورروزمره من هیچوقت هیچ داستان و رمانی حتی شبیه زندگیه خودم نخوندم مطمنم اولین باریه ک خیلیاتون میشنوین وخیلیاشایدخواهرنداشتم بشین وازین ب بعدکنارم داشته باشمتون.واینکه ارزودارم داستانمو بعنوان تجربه براتون ب چاپ برسونم.اگه موافقین لایکم کنین بعدک لایک شدگزارش بزنین تاباکاربری جدیدبیام .قبلش میگم چ اسمی براش میزارم تابشناسین
تایپیک خانم معلمی که تمام حقوقش رو به شوهرش داده بود و الان خونه و ماشین به اسم همسرشون بود و حاضر نشده بود شوهرشون نصف خونه رو به نام ایشون کنه و با مادرشوهرشون دعوا شده بود و....
چند سال پیش یه کاربر بود که با یه آقا دوست بودن و عاشق هم..باباش مخالفت کرد و با یکی به اسم مهدی عقد کرد ولی بازم پیش اون پسره می‌رفت..بار آخر بعد دیدار پسره خودشو دار زد و اینم تا مدتها به شوهرش محل نمی‌داد تا رفتن قم و اونجا خواب دوست پسرشو دید که از تعبیر خابش فهمید باید به شوهرش محل بزاره و اون گناهی ندارع...بابای دختره هم هر از گاهی میرفت‌سر خاک اون پسره که خودکشی کرد..این تاپیک خیلی غم انگیز و عاشقانع بود..نمیدونم اسمش یادم نیست که هنوزم اینجاست یا نه
