2777
2789
عنوان

دعوا کردیم

195 بازدید | 9 پست

بچها دیشب همسرم از خانه مامانش اومد ناراحت بود 

هعی می‌گفت خستم البته یکسره میگه خستم و از بچه نگهداشتن طفره می‌ره دوست داره بچه نباشه یا کامل ساکت باشه 

رفت حمام و اومد گفت کباب بخورم غذا عدسی بود فرداش کباب گفتم نه گفتم شاید عدسی هارو فردا بریزی بیرون البته حرف دلم این بود دوست داشتم با هم یک مدل بخوریم و کباب ها به اندازه یکی بود 

خوب؟

تا حالا شده حس کنی خدا داره پا به پات اشک می ریزه؟اون موقعی که حاجتی داری و به صلاحت نیست و بی تابی می کنی میگی خدایا آخه چرا؟خدا برای غصه خوردنت برای عجول بودنت برای بی تابیت پا به پات اشک می ریزه . من این لحظه رو حس کردم 💛🧡❤

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

چى شد به خاطر كباب وعدس دعوا كردين من متوجه نشدم 

 وقتی از اینکه آنچه را می خواستی بدست نیاوردی افسرده ایفقط محکم بنشین و شاد باشخداوند در فکر دادن چیزبهتری به تو می باشد . دخترم سوفيا . .💖

چرا کبابا رو ریختین تو عدسا؟

تا حالا شده حس کنی خدا داره پا به پات اشک می ریزه؟اون موقعی که حاجتی داری و به صلاحت نیست و بی تابی می کنی میگی خدایا آخه چرا؟خدا برای غصه خوردنت برای عجول بودنت برای بی تابیت پا به پات اشک می ریزه . من این لحظه رو حس کردم 💛🧡❤

بعد اون گفت تو شاید این کارو بکنی من با مال خودم این کارو نمیکنم وگفت حرفو تو دهنت بچرخون و بعد بگو 

گفتم مگه چی گفتم 

اونم گفت نمی‌خوام و عدسی بیار کلی ناراحت اخماشم تو هم  کرد منم دیدم ناراحته گفتم از دلش دربیاد هم کباب آوردم هم عدسی 

گفت گوشت فک کنم سنگین شده گفتم نمی‌خوام نمی‌شنوی منم ناراحت شدم و غذا از گلوم پایین نمی‌رفت 

شب اصلا مهلم نداد خوابید

بلاخره زنگ زدم حرف بزنیم و من گفتم اون گفت بعد اون گفت خر. منم گفتم خودتی 

اون گفت ۷جدت منم گفتم هفت جد خودت 

گفت کثافط گفتم خودتی 

ناگفته نماند من همیشه کوتاه میام و هر چی میگه ساکت 

بعد گفت زبونتو از حلقومت میکشم بیرون زبون در اوردی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792