تو که میترسیدی از تاریکی الان چجوری تنهایی خوابیدی؟کاش میدونستم آخرین غروبه , شهرمون جنگه خیابونا شلوغه , دستت تو دستم میدوییدیم تو کوچه که ازم گرفتنت با یه گلوله ...🕊️🤍
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیزبر پیکر خود پیرهن سبز نمودمدر آینه بر صورت خود خیره شدم بازبند از سر گیسویم آهسته گشودمعطر آوردم بر سر و بر سینهفشاندم چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندمافشان کردم زلفم را بر سر شانهدر کنج لبم خالی آهسته نشاندمگفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیستتا مات شود زین همه افسونگری و نازچون پیرهن سبز ببیند به تن منبا خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز🩵