یه دوست خانوادگی داشتیم چند سال پیش
اینا زندگی خوبی داشتن که پسر ۴ ساله هم داشتن ، خانومه ( مریم ) خیلی از شوهرش ( امیر ) سر بود ولی دیوانه وار عاشقش بود
تا اینکه مرد رفت خیانت کرد علنا میخواست زن دوم بگیره چون خیلی پولدارم بود ، هیچ وقت یادم نمیره مریم شبا تا صبح حرف میزد اشک میریخت
حتی یه بار گفت شب تو برف تعقیبش کردم رفتم تنها جلو در خونه زنه التماسش کردم بگو شوهرم بیاد ولی نیومد
حالا وارد جزییات نمیشم
خدا لعنتش کنه😞😞
منم میشناسم که خیلی وقته با دخترای مجرد و متأهل داره ب زنش خیانت میکنه😞😞😞😞
خوب؟
دیگه اون مریم قبلی نبود ، همش یه جا خیره میشد ، من همیشه با خودم میگفتم چقدر خنگه به این خوشگلی واسه این مرد داغون گریه میکنه
تا اینکه امیر علنی همه جا گفت میخوام زن دومی بگیرم
دیگه مریم طلاق گرفت و بچه اشم برد
رفت خونه مادرش ،مادرش همش میگفت باهاش حرف بزنین دست برداره از این عشق داره روانی میشه
خب
امیر و زن دومی خوش و خرم زندگی میکردن خیلی هم زندگیشون لاکچری بود تا اینکه زنش باردار شد پسر
یه روز خبر رسید مریم خودکشی کرده خودشو دار زده بود
هیچ وقت باورم نمیشه هنوزم
بعدشم پسرش رفت پیش باباش و زن باباش
واقعا عاشق بود ایت دختر بمیرم واسش
اصلا فکر بچه اشم نکرد
امیرخان به هیچ جاش نبود ، زنش بازم باردار شد دومی دختر
چند سال گذشت زیاد ازشون خبر نداشتم
الهی خدا رحمتش کنه
تا ماه پیش که خبر رسید تو جاده مشهد تصادف کردن ، زنش و پسرش و دخترش هر سه فوت شدن
امیر مونده و پسر مریم :(
من از مرگ کسی خوشحال نمیشم هیچ وقت
ولی یه لحظه انگار حس کردم تاوان پس داد
آخه مریم خیییلی دوسش داشت ، خیلی کارا واسش کرد ولی نفهمید
نوشتی لایکم کن
