یه اخلاقی داره زن بابام تو روت انقدر مهربونه پشت سرت بد میگه اذیت بابام میکرد
بلاخره منم عروس کردن به زور البته شوهرم خوبه ها
تو دوران عقد نگمچقدر بهم گیر داد
یادم نمیره یه روز هواسم نبود در قندون شکست چه دعوایی راه انداخت میگفت بهت جهیزیه نمیدم چدن در قندون شکستی